راه های کسب آرامش

1- جلوی گریه خود را تگیرید و گهگاهی گریه کنید.

2- افراد آرام دائم به خود می گویند که برای تغییر گذشته کاری نمی توان انجام داد پس باید از ادامه زندگی لذت

برد.

3- حداقل روزی 15 دقیقه را در سکوت کامل بگذرانید و به آنچه که می خواهید در زندگی به دست آورید فکر کنید.

4- هنگامی که احساس می کنید ذهنتان پر از افکار گوناگون است و هیچ جای خالی در آن وجود ندارد با قدم زدن

سعی کنید ذهن خودتان را خالی کنید.

5- به کودکان نگاه کنید و ببینید چگونه از زندگی لذت می برند. زندگی با آرامش را از کودکان یاد بگیرید.

6- سعی کنید به داشته های خود قناعت کنیدو در این صورت احساس رضایت بیشتری از زندگی خواهید کرد.

7- اکسیژن باعث می شود مغز شما بهتر فعالیت کند. پس در محل زندگی و کار خود گیاه نگاه دارید.

8- این همه عجله برای چیست؟ به یاد داشته باشید سرعت حرکت شما با احساس شما رابطه مستقیمی داردو

پس سعی کنید عجول و شتابزده نباشید.

9- شوخی روش خوبی برای رسیدن به آرامش است . پس شوخی طبع باشید.

10- لحظات زیبای زندگیتان را بایگانی کنید. سعی کنید از این لحظات فیلم و عکس تهیه کنید و در لحظات ناراحتی

به آن نگاه کنید تا به یاد

بیاورید زندگی همیشه برای شما تلخ و دشوار نبوده است.

11- آرام سخن گفتن باعث می شود ظربان قلب و تنفس شما کم شود و این پایین آمدن ضربان قلب آرامش

بیشتری به شما می دهد.

12- شاد کردن دیگران باعث می شود احساس و انرژی مثبتی به شما منتقل شود.

15- هر چند وقت یک بار ساعتتان را باز کنید و اجاره بدهید از شر فشار زمان نجات پیدا کنید.

16- مسافرت به شما کمک خواهد کرد تا برای مدتی فکر شما آزاد باشد واثرات مسافرت پس از برگشت به

خوبی در زندگی روزمره شما نمایان خواهد شد.

17- دیگران را ببخشید. زیرا بخشش و شاد کردن دیگران یکی از مسائل زندگی بخش است.

18- سعی کنید در هنگام عصبانیت خود را به گونه ای تخلیه کنید . مثلا به بالای پشت بام بروید و فریاد بکشید

19- لباسهای راحت و گشاد باعث آرامش می شوند.

20- سعی کنید به موقع غذا بخورید و از غذا خوردن لذت ببرید. زیرا غذا خوردن باعث آرامش سیستم عصبی می

شود.

چگونه استرس جوانان را کاهش دهیم؟


فشار کاری در پدران و مادران، بی حوصلگی آنان، پخش فیلم ها و سریال های حادثه ای و غمگین و کمبود سرگرمی های مفرح، سبب شده است که برخی از اعضای خانواده ها شاد نباشند.
کسی که برای فرار از مشکلات زندگی، استرس های شغلی و استرس های مدرن به خوردن دارو عادت می کند، احساس وظیفه شناسی را از دست می دهد و حضور منظم او در محل کار یا مدرسه مختل می شود.
ایجاد شادی معقول و منطقی در بین این افراد مانع از افسردگی، و انواع ناهنجاری های اجتماعی می گردد و در نتیجه باعث افزایش کارآیی می شود.
تحقیقات نشان داده که بیش از نیمی از افرادی که برای ناراحتی های جسمانی به پزشک مراجعه می کنند، مشکلات روانی و عاطفی دارند، براساس یک نظرسنجی ۴۱ درصد جوانان ایرانی توان مقابله با مشکلات زندگی را ندارند. ۳۸ درصد آنان سرحال و با نشاط از خواب بیدار نمی شوند و همین تعداد از زندگی خود ابراز رضایت نمی کنند. طبق آمار سال ۱۳۷۸، ۶درصد از جوانان تهرانی بین سنین ۱۵ تا ۲۴ سال دچار اختلالات روانی هستند و این آمار بین افراد ۲۵ تا ۴۴ سال به ۵/۸ درصد می رسد.
صدا و سیما به عنوان یک رسانه فراگیر می تواند در ایجاد شادی میان اعضای خانواده نقش اساسی داشته باشد. برنامه های تلویزیونی در زمینه طنز و ایجاد شادی کمتر موفق هستند.
سید حسن موسوی، کارشناس مسائل اجتماعی می گوید: نگرانی از آینده سبب یأس و ناامیدی در جوانان می شود و احساس ناامنی اجتماعی و روانی به وجود می آورد و به همین دلیل فرد ممکن است دچار افسردگی شود؛ فرد افسرده جامعه پذیر نیست و گرایش به آسیب های اجتماعی و انحرافاتی نظیر انواع اعتیاد و خودکشی دارد. متأسفانه یکی از داروهایی که بین جوانان به تازگی رواج یافته داروی «اکستازی» معروف به داروی شادی است، بررسی هایی که بر روی این داروی روان گردان جدید انجام شده است نشان می دهد که شدت عوارض این دارو در تخریب مغز شباهت زیادی به مخدرهای خیابانی دارد و تأثیر منفی آن در طولانی مدت بسیار بیشتر از آثار خوشی کوتاه مدت است، این دارو علاوه بر اعتیاد، گیجی، اختلال بینایی، جوش های صورت، تهوع، لرز، عرق فراوان، آسیب کبدی، تخریب بافت مغز، به علت بالا بردن دمای بدن، باعث تخریب عضلات و نارسایی قلب و کلیه می شود. همچنین این ماده باعث آسیب زدن به حافظه، کاهش ترشح هورمون های سروتونین و دوپامین در مغز و مشکلات عاطفی، افسردگی و کاهش قدرت یادگیری می شود.
کسی که برای فرار از مشکلات زندگی، استرس های شغلی و استرس های مدرن به خوردن این دارو عادت می کند، احساس وظیفه شناسی را از دست می دهد و حضور منظم او در محل کار یا مدرسه مختل می شود.
یکی از کارشناسان امور اجتماعی می گوید: شاد بودن را باید از کودکی و در مهدکودک ها به کودکان آموزش داد وی «تشکیل شوراهای ایجاد محیط شاد در مدارس» را ضروری می داند و معتقد است که این مسئله می تواند برای جوان امنیت روانی فراهم کند. دکتر شهرام رفیعی فر سلامت را حالتی می داند که در آن افراد از رفاه کامل جسمی، روانی، اجتماعی و معنوی برخوردار باشند.
بسیاری از جوان ها در زندگی خود هدف مشخصی ندارند، باید به جوان ها کمک شود که هدف های خود را انتخاب و برای آن کوشش کنند که در این راه آموزش مهارت های زندگی سبب می شود تا جوانان بهتر بتوانند با فشارهای عصبی مقابله کنند.
وی می گوید: مسئله دستیابی به سلامت اکتسابی است و آموزش آن می تواند بسیاری از مشکلات را کاهش دهد و می توان به افراد آموزش داد که با چه نگرشی بر مشکلات خود غلبه کنند.
وی می افزود: تا زمانی که برنامه مشخصی برای ایجاد سلامت روانی وجود نداشته باشد شادی و نشاط به عنوان یکی از مظاهر سلامت نهادینه نمی شود؛ نیاز به برنامه علمی و تخصصی تر و مشارکت همه اقشار جامعه در تأمین و ارتقای سلامت روانی جامعه ضرورت دارد.
دکتر محمد تقی یاسمی می گوید: اگرچه استرس در شروع و تشدید اختلالات روانی مؤثر است. اما اگر افراد در شرایط استرس زا بتوانند با انجام برخی فعالیت ها در سرنوشت خود تغییری به وجود آورند، کمتر افسرده می شوند، وی خاطر نشان کرد که باید در جامعه شرایطی فراهم شود که جوانان احساس کنند در سرنوشت خود تأثیر دارند؛ در این صورت افسرده نمی شوند و در نهایت زندگی شادی خواهند داشت. بسیاری از جوان ها در زندگی خود هدف مشخصی ندارند، باید به جوان ها کمک شود که هدف های خود را انتخاب و برای آن کوشش کنند که در این راه آموزش مهارت های زندگی سبب می شود تا جوانان بهتر بتوانند با فشارهای عصبی مقابله کنند. مهارت مقابله با استرس، تصمیم گیری و حل مسئله، تفکر خلاق، محافظت از خود، قاطعیت در رد برخی تعارفات و مواردی دیگر نیاز به آموزش دارد.
چنانچه بخواهیم فردای کشور را به دست قشری بسپاریم که از پویایی لازم برخوردار باشد ضرورت دارد از امروز برای نشاط و شادابی آنان برنامه ریزی کنیم.





رضایت شغلی

رضایت شغلی چیست و چگونه می توان به آن دست یافت؟ این مسأله ای است که بسیاری افراد با آن دست به گریبانند. چه افراد جویای کار که می خواهند برای اولین مرتبه محیط کار را تجربه کنند و چه کسانی که سالهاست در حرفه خود مشغولند و از مشکلات آن رنج می برند. محیط کار هر انسانی خانه دوم اوست، چه بسیار افرادی که عمده ساعات شبانه روز خود را مجبورند در محیط کاری خود بگذرانند. ساده پیداست که این محیط نیز همچون خانه باید برآورنده حداقلی از نیازهای روحی و روانی افراد باشد تا آنها بتوانند ضمن کسب درآمد به ارتقای دانش حرفه ای خود پرداخته و خدمتی صادقانه ارائه دهند. عوامل متعددی وجود دارد که در کنار هم می توانند ایجاد کننده رضایت شغلی در افراد باشد. چه بسا تنها نبود یک عامل از مجموع این عوامل می تواند از ایجاد رضایت در فرد بکاهد یا حتی او را در زمره افراد ناراضی از شغل خود قرار دهد. میزان درآمد، وجهه اجتماعی، امکان ارتقای شغلی، نحوه مدیریت در محل کار، عدم تبعیض و میزان آگاهی فرد از شغل خود از مهمترین عوامل ایجاد رضایت شغلی در افراد است. میزان درآمد عاملی در انتخاب شغل میزان درآمد یکی از جدی ترین و مهمترین دلایل انتخاب شغل در افراد است به گونه ای که در بسیاری از موارد حتی می تواند باعث نادیده گرفتن عوامل دیگر باشد. گاه افرادی را می بینیم که با وجود داشتن مشاغل مهم، کلیدی و دارای پایگاه و وجهه اجتماعی تنها به دلیل کمی درآمد از شغل خود احساس رضایت نکرده به گونه ای که حتی در موارد بسیاری به تغییر شغل خود حتی با شغلهایی با منزلتی پائینتر اقدام می کنند. پزشکی یکی از شغلهایی است که به سرنوشتی این گونه گرفتار آمده است. زمانی پزشکی شغلی با منزلتی بالا و درآمدی خوب بیشترین محبوبیت را در بین اقشار جامعه داشت. اما امروزه به دلیل کثرت جمعیت جامعه پزشکی و همسو نبودن آن با جمعیت جامعه درآمد پزشکان به میزان قابل توجهی کم شده است و شاید هم این کاهش درآمد صرفاً در مقایسه با درآمد پزشکان در گذشته کم به نظر می رسد. اما همین امر پزشکان جوان و جویای پول را به یکی از ناراضی ترین افراد جامعه تبدیل کرده است. دکتر مقدم، پزشک عمومی که در یکی از بیمارستانهای خصوصی تهران در بخش اورژانس مشغول است در این مورد می گوید: «امروز اکثریت جوانها بیشتر به دنبال درآمد بیشتر به سمت رشته های پزشکی گرایش پیدا می کنند و کمتر به منزلت این شغل می اندیشند. اما وقتی وارد بازار کار می شوند تازه درمی یابند که آن درآمد رویایی سرابی بیش نبوده و حتی کار نیز به آسانی پیدا نمی شود. آمار پزشکان بیکار کمتر از مشاغل دیگر نیست.» دکتر رضایی، پزشک عمومی دیگری است که یک شرکت تبلیغاتی را به تازگی راه اندازی کرده است. در مورد علت تغییر شغلش می گوید: «سطح درآمد پزشکان نسبت به سایر مشاغل بسیار پایین آمده است. مهمترین علت آن هم افزایش تعداد پزشکان نسبت به بیماران است. طبق آمار برای هر هزار نفر یک پزشک احتیاج است. در حال حاضر جمعیت کشور، حدود ۶۰ میلیون نفر است. پس برای این تعداد، شصت هزار پزشک مورد نیاز است. در حالیکه ما بالای صدهزار پزشک در کشور داریم یعنی ۴۰ هزار پزشک بیش از نیازمان داریم. این درحالی است که ۲۰ هزار نفر هم دانشجوی پزشکی هستند. به عبارت دیگر تا دو سه سال دیگر، ۱۲۰ هزار پزشک خواهیم داشت اما جمعیت در این مدت ۲ برابر نخواهد شد. ظرفیت پذیرش دانشجو هم که کم نمی شود، سطح بهداشت مردم هم بالا رفته است. اگر وضع به همین صورت باقی بماند، ما در بازار پزشکی باید برای داشتن مریض با هم رقابت کنیم آن هم رقابت ناسالم برای مریضهایی که وجود ندارند. پس پزشکان این میان بازنده اند و امیدی هم نیست که وضع بهتر شود. پس پزشک یا مجبور است به کارهای جانبی رو بیاورد یا اصلاً تغییر شغل دهد.» آرزو داشتم دکتر شوم ولی نتوانستم دکتر محمد دادگران مدیر گروه کارشناسی ارشد مدیریت رسانه، بیش از منافع مادی عوامل متعددی را در انتخاب شغل مؤثر می داند. مهمترین عوامل از نظر او وجاهت اجتماعی، احترام به ارزش کار افراد، ساعات کار ،امنیت، محیط کار و خدمات رفاهی و روابط انسانی است. او در ادامه می گوید: میان ایفای نقش و نگرش از دیدگاه روانشناسی اجتماعی رابطه ای بسیار نزدیک وجود دارد. آن زمانی که فرد با پیش زمینه های مثبت انتخاب شغل کند طبیعتاً در کار خود تا حد زیادی موفق خواهد بود و برعکس نگرش منفی می تواند پیامدهای ناگواری را در پی داشته باشد. به ویژه در جامعه ای که میان آموزش و تولید رابطه پایدار وجود ندارد. غالباً افراد به کارهایی گمارده می شوند که از سرناچاری آن را انتخاب می کنند. پس با پیش زمینه منفی به انجام وظایف محوله خود می پردازند. این امر به ویژه در زمانی بیشتر نمود می یابد که فرد از لحاظ حقوق و مزایا و امکانات رفاهی در سطح بسیار پایینی قرار داشته باشد. طبیعتاً اکثریت قریب به اتفاق کارکنان و مستمری بگیران ثابت جامعه قدرت خریدشان همواره در حد قابل توجهی پایین تر از سطح جریان عمومی قیمتهاست و همواره شکاف و فاصله عمیقی میان این دو جریان وجود دارد. همین امر عدم تعادل میان مزدها و هزینه کالا و خدمات مورد نیاز برای معیشت را تشدید کرده و آثار سوء آن بصورت کاهش انگیزش کارکنان و تنزل بهره وری در جامعه ما مشهود می شود. عدم کفایت دستمزدها بخشی از مزدبگیران ثابت را ناگزیر می سازد تا در صدد انجام کار دوم و حتی سومی برآیند و این مسأله افزون بر حاکمیت بخشیدن به نوعی روابط ناسالم باعث می شود این مشاغل کاذب وغیرتولیدی توان و انرژی افراد را تا حد زیادی کاهش دهد و همین امر برکیفیت بهره وری کار و عملکرد سازمانهای دولتی و خصوصی اثرات منفی به صورت آسیبهای گوناگون اجتماعی می گذارد. این امر نه تنها تأثیر منفی بر سازمان یا جامعه می گذارد بلکه تا نسوج خانواده راه می یابد و آثار ناگواری در روابط میان افراد درون خانواده از خود بجای می گذارد. در جامعه ای که میان آموزش و تولید رابطه پایدار وجود ندارد، غالباً افراد به کارهایی گمارده می شوند که از سرناچاری آن را انتخاب می کنند. پس با پیش زمینه منفی به انجام وظایف محوله خود می پردازند. نقش مدیریت در رضایت شغلی مدیران در رضایت شغلی کارکنان و کارمندان خود نقش به سزایی دارند. و در واقع یکی از مهمترین ارکان هر محیط کاری به شمار می روند. در بخش خصوصی مدیران به علت باز بودن دستشان در تغییرات واحد خود، به مراتب سهم بیشتری در ایجاد رضایت در کارمندان و زیردستان خود دارند. پرداخت منصفانه و به موقع حقوق کارمندان، ایجاد امکان ارتقای شغلی و ایجاد فضای صمیمی در محیط کاری از مهمترین امکانات آنهاست. «افسانه. م» فارغ التحصیل رشته پرستاری که در سه بیمارستان دولتی و دو بیمارستان خصوصی خدمت کرده و حال پس از هشت سال سابقه کار پرستاری، این شغل را رها کرده و به دنبال شغل جدید است می گوید: «دیگر هیچگونه وابستگی به شغل پرستاری نداشتم. شغل پرستاری به گونه ای است که باید آن را دوست داشته باشی تا بتوانی انجامش دهی. اما من دیگر انگیزه ام را از دست داده بودم، علتش هم برخوردهای خیلی بد از مدیران بود.مخصوصاً در آخرین بیمارستانی که کار می کردم و یکی از بهترین بیمارستانهای خصوصی هم هست، مدیران بیمارستان آنچنان رفتار بدی با ما داشتند که احساس می کردم برده هستم. بدی دیگری نیز شغل ما دارد و آن این است که از نظر وجهه اجتماعی هنوز هم شغل پرستاری جا نیفتاده و تصورات غلطی نسبت به این شغل وجود دارد. البته ما همه این مطالب را می دانستیم و مشکلات شغلمان را پذیرفته بودیم. ولی وقتی در محیط کار نیز احترامی وجود نداشت و بیماران هم به خاطر درد یا مشکلی که داشتند بعضی مواقع واقعاً برخورد بدی می کردند که وقتی همه این جوانب را یکجا در نظر بگیریم؛ یعنی بی احترامی، خستگی، حقوق پایین و فشارهای مضاعف به نظر شما دیگر چه انگیزه ای می ماند. من اواخر دچار افسردگی شدید شده بودم.» وی در تشریح مشکلات شغلی خود می گوید: مثلاً زمانی که ما هجده ساعت سر کار بودیم، چون حق شب کاری به ما می دادند، می گفتند، نمی توانید استراحت کنید و اگر هم می خواهید دراز بکشید باید حتماً با لباس کار باشید و وقتی ما در اتاق بودیم، در را به شدت باز می کردند که این موضوع خیلی برخورنده بود. در قانون کار آمده است کسانی که شب کار هستند دو ساعت از کار مال خودشان است و می توانند استراحت کنند. البته من در CCU بودم و محیط CCU در دو حالت متفاوت است. بعضی مواقع شلوغ است؛ یا مریض بد حال در آن بستری است که حتی یادمان می رود یک لحظه بنشینیم ولی مواقعی هم می شود که بخش خیلی آرام است و نیازی به ما نیست ولی آنها می گفتند، چون شما حق شب کاری می گیرید، حتی اگر هیچ کاری نداشته باشید نباید استراحت کنید. مورد دیگری که خیلی مرا ناراحت می کرد این بود که جلوی بیماران به ما اهانت می کردند و با ما رفتار بدی داشتند و جالب اینجاست که دائماً ما را با پرستاران آمریکا مقایسه می کردند. در صورتی که وضعیت ما با آنها اصلاً قابل مقایسه نیست. آنجا هر پرستار حداکثر دو بیمار دارد و اگر بیمارش فوت کند به پرستارش مرخصی می دهند در صورتی که ما مرخصی ای که حقمان بود را نیز باید به زور از آنها می گرفتیم و اصلاً به روحیه و خستگی ما اهمیت نمی دادند و مطمئنم اکثر همکاران من نیز همین احساس را دارند و فقط برای برطرف کردن مشکلات مالیشان این کار را ادامه می دهند، نه به خاطر عشق و علاقه شان به رشته پرستاری.» دکتر علی اکبر فرهنگی مدرس دانشگاه در رشته مدیریت، نقش مدیران را در ایجاد انگیزه و اشتیاق به کار در میان کارمندان بسیار حائز اهمیت می داند. او در این مورد می گوید:«ایجاد ساختار مناسب از یک طرف و طراحی استراتژیهای مناسب از طرف دیگر به همراه سبک رهبری سه عاملی هستند که در دست مدیران قرار دارند و بنابراین مدیران از طریق این عوامل به راحتی می توانند پاسخگوی نیازهای کارمندانشان باشند و زمینه لازم را در جهت رضایت شغلی در آنها ایجاد کنند. اما آنچه که مسلم است این است که در وهله اول مدیران ما باید دارای شرایطی بوده و آموزش های لازم را دیده باشند تا بتوانند از عهده این کار برآیند و از سوی دیگر از طریق به کارگماری درست و صحیح مدیران یعنی درواقع آن پدیده ای که ما آن را شایسته سالاری می نامیم این امر تحقق می یابد. پس مدیران باید در چارچوبی از شایسته سالاری انتخاب شده و آموزشهای لازم را دیده واختیارات لازم را کسب کنند. » رضا مجیدی کارمند یکی از شرکتهای بزرگ دارویی است. از مشکلات کاریش می گوید:« متأسفانه یکی از مشکلات بزرگ ما در واحدهای شغلی، غیرحرفه ای بودن مدیران است. بسیاری از مدیران بدون هیچ گونه آگاهی، تخصص، مهارت و یاحتی آموزشهای آکادمیک صرفاً به خاطر روابط خانوادگی یا رفاقتی بر مسند مدیریت قرار گرفته اند و همین بی تجربگی و بی مهارتی آنان مشکلات زیادی را برای کارمندان به همراه می آورد. بخصوص وقتی مدیری عوض می شود تا مدیر جدید با وظایفش و فعالیتهای شرکت آشنا شود، انرژی زیادی از کارمندان به هدر می رود. مثلاً در شرکت خود ما مدیر با هر کاری آشنایی دارد به جز دارو و حال می خواهد یک شرکت بزرگ دارویی را هم اداره کند. به همین علت گاه ما کارمندان را به شدت دچار مشکل می کند. دوباره کاریهای بی جهت و اشکال تراشی های بی اساس از عمده مشکلات ما کارمندان به علت ناآگاهی های مدیر است.» دکتر زهرا نژاد بهرام کارشناس ارشد علوم سیاسی و مدرس رشته حقوق در دانشگاه است. وی که سابق بر این معاون فرماندار تهران بوده، اکنون دبیر ستاد جذب سرمایه گذاریهای خارجی زنان است. او نیز عدم شایسته سالاری را یکی از معضلات بزرگ جامعه می داند ومی گوید:«متأسفانه طراحی ساختار سیستم مدیریتی براساس شایستگی نبوده و گزینشها شایسته مدار نیست. افراد برای کارهای دیگری عشق و علاقه و ذوق داشته اند اما به کارهای دیگری گمارده شده اند. این افراد وقتی وارد کار می شوند، چون کار نمی تواند اقناعشان کند یا تربیت شغلی آنها با آن شغل همگونی ندارد، طبیعتاً احساس نارضایتی می کنند.» یکی دیگر از مشکلات کارمندان در رابطه با مدیران معمولاً نادیده انگاشته شدن آنها از سوی مدیر است. خانم محمدی کارمند یکی از وزارتخانه هاست. در مورد نقش خود در اداره اش می گوید:«متأسفانه مدیران ما فکر می کنند که اراده مطلق هستند. هرچه گفتند زیر دست آنها باید بی کم و زیاد و مطلقاً اجرا کند. حرف فقط حرف آنهاست و تنها آنها هستند که درست فکر می کنند. معمولاً حتی اشتباهات فاحش خود را نمی پذیرند که مبادا زیر دست آنها، آنها را دست کم بگیرد و این حقارت بار است.» دکتر نژاد بهرام معتقد است که این مشکل ریشه در فرهنگ کار در کشور ما داشته که ارتباط مستقیمی با ساختار فرهنگی جامعه پیدا کرده است. وی اضافه می کند:«این فرهنگ رفتاری مدیران برخاسته از سیستم اقتصادی پیش از مدرن است. در این سیستم افراد به صورت تابعین محض در نظر گرفته می شوند. یعنی کسی که در حوزه مدیریت قرار دارد این احساس را می کند که حالا او مدیر است و کارمندانی هم دارد و این افراد هم حق اظهار نظر ندارند، مجموعه ای هستند که باید تابع محض باشند. چرا؟ چون من مدیر آنها هستم. نظام سلسله مراتبی آنها را وادار می کند که اطاعت محض بکنند، اطاعت محض با ضمیر ناخودآگاه انسانی مغایرت دارد. افراد ممکن است این طور تربیت شده باشند اما اطاعت محض نمی تواند دوام یابد. افراد ناخودآگاه نسبت به آنچه که دارند معترض می شوند حتی ممکن است آنچه که به ایشان داده باشند خیلی بیشتر از توان ایشان باشد اما به دلیل آنکه همراه با ساختار اطاعت سلسله مراتبی است نمی تواند نیازهای آنها را پاسخ دهد لذا رضایت مندی آنها هم با چالش روبه رو می شود.» مورد دیگری را که می توان به آن اشاره کرد و این را به تجربه دریافته ام این است که همان طور که این افراد در این نظام تربیت یافته اند مدیرانشان هم در همین نظام شکل گرفته اند و به همان نسبت میزان گزینش هایشان در یک قالب است، یعنی هر کس که تابع تر است جایگاهش بالاتر لذا به همین صورت جریان باز تولید می شود و این را به شکل یک رویه اجتماعی و قانونی در جامعه وارد می کند که افراد خارج از ایده ها و مبانی فکری خودشان فقط تابعیت محض داشته باشند که البته این تا یک مقطعی پاسخگوست. مقطعی که سر آخر به شکل عدم رضایت جلوه گر می شود، در عین حال ما در سازمان خبرگزاری تحقیقی انجام دادیم و طی آن به این نتیجه رسیدیم که از دربان دم در آن سازمان تا مدیران رده بالا همگی ادعا داشتند که می توانند مدیر کل باشند. شاید دلیلش این است که شرح وظایف برای افراد مشخص نشده و در کنار آن فرصت ارتقاء شغلی وجود ندارد، این مجموعه یک ساختار نامتعادلی را در جامعه تولید می کند که باعث کاهش میزان رضامندی می شود. مثلاً اگر من می خواستم در حوزه مدیریتی خود به کارمندانم فرصتهای بیشتری را بدهم که درواقع به نوعی دوران شغلی داشته باشند و بتوانند از فضای شغلی که دارند عبور کنند، فکر می کردم با این کار میزان رضایتشان را افزایش می دهم و ضمن آن به خواستهای فردی آنها به عنوان یک انسان هم احترام می گذارم. از این رو نظرشان را مورد مشورت قرارمی دادم، این کار هرچند مؤثر بود ولی ساختار همگام با ما نبود. اوایل مقاومت می شد و بعد از آنکه مقاومت کمی کاهش یافت به شکل موردی وقتی کارمندی با ما روبه رو بود و فرصتی به او داده می شد در ارتباط با مدیر دیگر که از او به طور کلی انتظار دیگری داشت، دچار پرش فکری شده و چون ساختار هماهنگ نبود این روش نمی توانست، جوابگو باشد و باز هم کارمند را در فضای نامتعادلی قرار می داد که نهایتاً منجر به عدم رضایت شغلی می شد. دکتر نژاد بهرام در مورد امکان استفاده از سیاست های تشویق از سوی مدیران نیز معتقد است: «در اکثر مواقع محدودیت مالی مانع از آن می شود که تشویق را به آن شکل مورد نظر اعمال کرد ولی این طور نیست که نتوان انجام داد. سیستم شغلی در ایران قابلیت این را دارد که مدیر بتواند تشویق کند، تشویق همیشه در قالب مسائل مالی نمی گنجد، بلکه با ایجاد فضای احترام و با یک کلام محبت آمیز در حضور دیگران و خیلی روشهای دیگر می توان پاداش داد.» سیستم شغلی در ایران قابلیت این را دارد که مدیر بتواند تشویق کند، تشویق همیشه در قالب مسائل مالی نمی گنجد، بلکه با ایجاد فضای احترام و با یک کلام محبت آمیز در حضور دیگران و خیلی روشهای دیگر می توان پاداش داد. جنسیت و نقش آن در رضایت شغلی متأسفانه اکثریت زنان شاغل از وجود تبعیض جنسیتی در محیط کار خود گلایه دارند. حقوق نابرابر با مردان و عدم ارتقای شغلی مهمترین گلایه این قشر از جامعه شاغل است. با وجود بسیاری از قوانین سازمان امور استخدامی کشور هنوز در حتی بسیاری از ادارات دولتی نیز، شاهد کاهش دستمزد زنان در مقایسه با مردان هستیم. این امر در مراکز خصوصی شکل کاملاً بارزی به خود می گیرد. خانم زهتابی کارمند یک شرکت تبلیغاتی است، که از میزان حقوقش بسیار شکایت دارد و می گوید: «متأسفانه شرکتهای خصوصی این روزها از کار خانمها نهایت سوء استفاده را می کنند. خود من با داشتن مدرک کارشناسی ارشد در حوزه شغلی ام و حتی مهارت بیشتر به اذعان خود مدیران شرکت از همکار آقایم که دارای مدرک تحصیلی پایین تر و مهارت کمتر است به مراتب حقوق کمتری دریافت می کنم و این مزید بر سختگیری های بیشتری است که نسبت به من در قیاس با همکارم اعمال می شود. به طور مثال اگر من مرخصی بخواهم فوراً غرغر زدن مدیر شروع می شود که خانمها زیاد مرخصی می روند، خانمها کمتر کار می کنند، اما من حاضرم بیلان کارم را نشان دهم که بسیار بیشتر از همکاران مرد است.» خانم دارابی حسابدار یک شرکت دولتی است. او نیز از این تبعیض در رنج است. می گوید: «در واحد ما تنها من خانم هستم و بقیه همکارانم مرد هستند. اگر من کوچکترین اشتباهی در کارم انجام دهم، طعنه ها شروع می شود که کار را نباید دست خانمها داد. اما اشتباهات آنها با گذشتی عجیب نادیده انگاشته می شود. از سوی دیگر وقتی مدیر واحد ما عوض شد، برای انتخاب مدیر جدید از میان همکاران اساساً مرا به حساب نیاوردند در حالی که توانایی و سابقه کار من خیلی بیشتر از مدیر انتخابی بود و این نه تنها در مورد من بلکه بسیاری از خانمها صادق است. یکی از دوستان من که در یک اداره شاغل است تعریف می کرد که وقتی مدیری از میان همکارانش با توانایی به مراتب کمتر از او انتخاب شد به رئیس اداره اعتراض می کند و رئیس می گوید که ترجیح می دهد با یک مرد ارتباط کاری داشته باشد تا با یک زن.» دکتر نژاد بهرام در مورد عدم ارتقا و تحرک شغلی زنان در ایران می گوید: «این امر مختص کشور ما نیست. این یک پدیده جهانی است و نمی شود در رابطه با روند ارتقای شغلی در حوزه زنان فقط در ایران بحث کنیم ما این را در کشورهای پیشرفته نیز به وضوح می بینیم، مثلاً در کانادا و آمریکا که نرخ اشتغال پنجاه، پنجاه است. با این حال میزان ارتقای شغلی برابر نیست مثلاً از هر ده شرکت بزرگ آمریکایی مدیریت یکیشان را زنان برعهده دارند. یا حتی در انگلستان فاصله دستمزدی زنان و مردان انگلیسی که هم رده و هم تراز تحصیلی آن هستند از لحاظ فاصله دستمزدی ۴۰ درصد اختلاف وجود دارد، یعنی مردان چهل درصد بیشتر از زنان دستمزد دارند. لذا روند ارتقای شغلی در کشورهای پیشرفته نیز با نگرشی جنسیتی همراه است و ما می توانیم این فاصله جنسیتی را مشاهده کنیم. منتها نکته مهم این است که در کشورهایی مثل کشور ما که هنوز جایگاه صنعتی شدن در جامعه شکل نگرفته و مردم در واقع نیاز به کار زن را هنوز احساس نکرده اند و جامعه فکر می کند که یک تنه می تواند پیشرو و پیشگام باشد و نیازی به توان زن از هر جهت (سیاسی، اقتصادی، اجتماعی) ندارد و خودش می تواند نیاز جامعه را به نوعی تأمین کند، خب این روند باعث می شود که ما این مسأله را بیشتر مشاهده کنیم و کم توجهی نسبت به فرصت های برابر در حوزه ارتقای شغلی را بیشتر احساس کنیم. در کشورهای جهان سوم و کشورهایی مانند کشور ما البته بود ه اند موارد نادری که زنان رهبری یک جامعه را به عهده گرفته و در عالی ترین سطوح اجتماعی قرار گرفته اند ولی این به شکل یک روند نبوده است، بلکه در اکثر موارد استثناء بوده است که یا دختر کسی بوده اند یا همسر کسی. مثل در کشور بنگلادش، یا پاکستان و یا حتی در هندوستان که خانم گاندی می آید، درست است که خودش قابلیتهایی داشته است ولی دختر جواهر لعل نهرو بود، یا خانم سونیا گاندی به خاطر ارتباط نسبی که با گاندی دارد می تواند رهبری حزب را به عهده بگیرد و رأی بیاورد. اینها موارد استثنایی بوده اند. اما در سطوح پایین تر اگر بخواهیم در نظر بگیریم. من فکر می کنم جامعه هنوز نیاز زنان را به صورت واقعی احساس نکرده و زنان همچنان در بخش های سنتی در ارتباط با جامعه رفتار می کنند و هنوز فضاهای فکریشان، فضاهای پیش از صنعتی شدن است و نظام اقتصادی که آنها را تأمین کرده با خودش فرهنگ را هم آورده است، این نظام اقتصادی به آنها این گونه آموزش داده که آنها بهتر است در نقشهایی که جامعه به صورت تلویحی یا مستقیم برایشان تعیین کرده، ایفای نقش کند، لذا وقتی این زنان در محیطهای اجتماعی می آیند در همان قالب شکل می گیرند، که نهایتاً در حد سرویس دهندگی یا کارشناسی باشند، یعنی فضای ارتقای شغلیشان را حالا به دلایلی یا خودشان عقب می زنند یعنی فکر می کنند فضای کاری آنها تکمیل است و نیازی به پیشرفت ندارند یا از طرف مدیران مرد به آنها این فرصت داده نمی شود، من همیشه می گفتم در خانه، پدران و شوهران همواره این احساس را دارند که مراقب زنان خانواده باشند در جامعه هم رؤسای ادارات این وظیفه را برعهده می گیرند و می خواهند که از زنان کارمندشان مراقبت کنند. به دلیل این که فکر می کنند از نظر جسمانی توانایی انجام آن کار وجود ندارد، یا فرضاً آن شخص بچه دارد یا ممکن است مشکلات خانوادگی برایش پیش بیاید، امکان ارتقای شغلی را از زنان می گیرند، یعنی حالت سرپرستی را حتی در محیط شغلی می خواهند به ما تلقین کنند. لذا فضای اجتماعی برای ارتقاء شغلی زنان شکل نگرفته، البته تلاشهایی صورت می گیرد ولی به خاطر همان سابقه تاریخی که به ارتباط خانوادگی می انجامد (یعنی یا باید همسر کسی باشی یا فرزند کسی) ممکن است در برخی از موارد موجب ارتقای زنان شود. پس تعداد معدودی از زنان هستند که شاید درون این فضاها قرار نگرفته اند و پیشرفت هم داشته اند. وی درباره میزان تأثیرگذاری فرهنگی در بین مدیران زن و (مثل تبعیض جنستی) در شاخص رضایت مندی آنها می گوید : این امرالبته که تأثیرگذار است. علتش هم این است که بخشی از رضایت مندی را فرهنگ تعیین می کند، چون ما در جامعه ای زندگی می کنیم که رضایت مندی فردی در ارتباط مستقیم با احساسی است که در واقع جامعه به ما تسری می دهد، وقتی در جامعه ای سقفی به نام تبعیض جنسی وجود داشته باشد، فضای سنگین آن ناخودآگاه تأثیر می گذارد و میزان رضایت مندی کاهش می یابد و هر کاری را که انجام شود، تحت تأثیر خود قرار می دهد. حالا این تأثیر گاهی اوقات باعث تقویت فرد می شود و گامها را پرتوان تر و گاهی اوقات هم مانع از ادامه کار می شود و حرکت را کند می کند.

طلاق عجیب

پخش ترانه " دوستت دارم ، ای الاغ " در مراسم عروسی، به جدایی عروس و داماد منجر شد.
به گزارش سرویس اجتماعی خبرگزاری آریا، داماد سوری درپی پخش ترانه " دوستت دارم ، ای الاغ " در مراسم عروسی و شوخی عروس خانم ، وی را در همان مجلس طلاق داد.
در مراسم جشن این دو زوج در شهر لاذقیه ، وقتی که ترانه معروف مصری"بحبک یا حمار" پخش شد و عروس خانم با به دست گرفتن کراوات داماد و کشیدن وی ، خوشحالی کرد.
اما این شوخی و حرکت عروس موجب دلخوری و ناراحتی شدید داماد شد ، طوری که پشت تریبون رفت و به صورت رسمی همسر خود را طلاق داد و مجلس عروسی را پایان یافته اعلام کرد.

بهار

بهار آمد بیا تا داد عمر رفته بستانیم .... به پای سرو آزادی سر و دستی بر افشانیم
به عهد گل زبان سوسن آزاد بگشاییم .... که ما خود درد این خون خوردن خاموش می دانیم
جمال سرخ گل در غنچه پنهان است ای بلبل .... سرودی خوش بخوان کز مژده صبحش بخندانیم
گلی کز خنده اش گیتی بهشت عدن خواهد شد .... ز رنگ و بوی او رمزی به گوش دل فرو خوانیم
سحر کز باغ پیروزی نسیم آرزو خیزد .... چه پرچمهای گلگون کاندر آن شادی برقصانیم
الا ای ساحل امید سعی عاشقان دریاب .... که ما کشتی در این طوفان به سودای تو می رانیم
به دست رنج هر ناممکنی ممکن شود آری .... بیا تا حلقه اقبال محرومان بجنبانیم
شقایق خوش رهی در پرده خون می زند سایه .... چه بیراهیم اگر همخوانی این نغمه نتوانیم
سال نو بر تمام ایرانیان مبارک همراه با بهترین آرزوها

وبلاگها نباید در تعارض با اخلاقیات قرار گیرند

حریم شخصی، کرامت انسانی، شخصیت فردی و تعامل اجتماعی همگی مفاهیمی هستند که با ظهور و گسترش فضاهای مجازی و از بین رفتن مرزهای فیزیکی و ملموس، به تدریج معنای خود را از دست می‌دهند و ما به عنوان شهروندان جامعه‌ی مجازی باید از این فرآیند محوشدگی اصول اخلاقی جلوگیری کنیم.
با توجه به اینکه وبلاگها، نماد اصلی و بارز فضاهای تعاملی مجازی هستند و در آنها اثری از تقسیم‌بندیهای رایج و معمول دنیای واقعی وجود ندارد، باید از قدرت نقش‌آفرینی این رسانه‌واره‌ها در شکوفاسازی و تعالی ارزشهای اخلاقی و انسانی استفاده کنیم.
علیرغم اینکه آزادی بیان و فکر و ماهیت شفاف‌سازی وبلاگهای شخصی بر خلاف رسانه‌های دولتی مانند رادیو، تلویزیون و مطبوعات ویژگی اصلی این فضاهای سخن‌پراکنی به شمار می‌رود و پایه‌ی آنها را بر ارایه‌ی بدون محدودیت نظرات و دیدگاههای شخصی و بدون در نظر گرفتن ملاحظات گوناگون قرار داده است، اما این ویژگی‌ها نباید منجر به پایمال شدن اصول موضوعه و پذیرفته‌شده‌ی انسانی و اخلاقی مانند رعایت حریم خصوصی، احترام به شخصیت فردی انسانها، افشای اطلاعات شخصی و توهین به آنها شود.
متاسفانه بسیاری از ما که عملکرد نهادهای دولتی را مورد نقد قرار می‌دهیم و ارتباط منطقی آنها با رسانه‌ها را بدون برخورد سلبی و قهری خواستار می‌شویم، خود در بسیاری از موارد چنین اصولی را رعایت نمی‌کنیم و در برخورد با منتقدان، مخالفان و ناملایمات، عملکردی غیراصولی و غیرحرفه‌یی در پیش می‌گیریم.
با وجود اینکه هرگونه انتقاد، مخالفت و بیان نظرات ناخوشایند را نباید توهین، تحقیر و نشر اکاذیب تلقی کرد از سوی دیگر، آزادی بیان، فکر و اندیشه را نباید با امکان زیر سوال بردن شخصیتهای حقیقی و حقوقی و توهین به وجهه‌ی آنها برابر بدانیم.
مطمئناً یکی از کاربردهای وبلاگ، افشای واقعیتها و انتشار مدارک و اسنادی است که بر پایه‌ی آنها بتوان به برخی از ناگفته‌ها تاکید کرد و در چارچوب قانون، خبر و اطلاع‌رسانی کرد اما این کارکرد نباید سوءتعبیر شود و با زیر سوال بردن اصول موضوعه‌ی اخلاقی یکسان قرار بگیرد.
این واقعیت که فشارهای مختلف اجتماعی، اقتصادی و خانوادگی، افراد جامعه‌ی ما را در سطح خاصی از آستانه‌ی تحمل و روشهای برخورد اجتماعی قرار داده و بخشی از انواع سلایق فردی در معاشرت با افراد جامعه را باید ناشی از آموزشهای نادرست و ناسالم طولانی‌مدت تلقی کرد اما مصروف نکردن تلاش برای کنترل لسان، عملکرد و برخورد اجتماعی به ویژه در فضایی مانند وبلاگستان که هویت واقعی افراد برای یکدیگر آشکار و معلوم نیست، یک نوع نقض قوانین حقوقی و انسانی محسوب می‌شود.
از سوی دیگر، نباید فراموش کنیم که از جمله خاصیتهای وبلاگها همانند سایر فضاهای مجازی، عدم گزینشگری آنهاست به این معنا که همه‌ی افراد با هر سطح تحصیل، دانش و فرهنگ برای خود حوزه‌هایی اختیار می‌کنند و در آن حوزه با هر ادبیات و سیاستی، به فعالیت می‌پردازند. از همین رو ممکن است حجم محتویات تولیدشده‌ی منافی با اخلاق و عفت عمومی و نیز آداب شهروندی الکترونیک بالا برود.
با این حال مخاطبان آگاه و هوشمند که به دنبال زندگی در جامعه‌یی صلح‌طلب هستند و رویکردهای عصبی، خشونت‌آمیز و همراه با تحقیر شخصیتها را نمی‌پذیرند و حاضر نیستند که فضای اطلاعاتی پاک و آزاد را مسموم و ناسالم ببینند، می‌توانند با نشان دادن عدم اقبال خود نسبت به این نوع تولید محتوا و رویکرد فکری، صاحبان آن را از صحنه خارج کنند.
زندگی در اینترنت به عنوان شهروندان یک جامعه‌ی انتزاعی و غیرقابل لمس، باید ضوابط و شرایط زندگی در جامعه‌ی واقعی و رفتارهای یومیه‌ی ما را بازسازی کند و حتی به تقویتش بینجامد. زمانی که ما نتوانیم آرامش، متانت، تفاهم و همزیستی مسالمت‌آمیز با همشهری‌های خود را در جامعه‌ی مجازی تجربه کنیم به ویژه که به آنها دسترسی هم نداریم و تنها در معرض افکار و عقایدشان هستیم، قاعدتاً در زندگی روزمره‌ی خود هم شکست خواهد خورد.
وبلاگها در قرن بیست‌ویکم که قرن ارتباطات و فناوریهای نوین است، باید منادی صلح، دوستی و تفاهم باشند و وبلاگنویسها به عنوان شهروندان شهر مجازی و سازندگان پایه‌های فکری و تئوریک آن، باید بتوانند در عین پایبندی به اصول و ارزشهای شخصی خود در بیان حقایق و واقعیات، سلامت نفس، عدالت و بی‌طرفی را نیز همواره رعایت کنند تا به لحاظ وجدانی و اخلاقی، به آرامش روحی خود و جامعه کمک کنند.
به صورت دقیقتر، یک مقایسه‌ی ساده بین وبلاگهای فارسی و وبلاگهای سایر کشورهای دنیا نشان می‌دهد که در بحث کامنتینگ به عنوان عامل برقراری ارتباط و تعامل دوطرفه‌ی نویسنده، کمتر وبلاگنویس خارجی امکان برقراری ارتباط را محدود کرده و کامنتهای خود را پس از بازبینی و تایید منتشر می‌کند اما این رویه در کشور ما متفاوت است. از همین رو احساس می‌شود که لزوم بالا رفتن سطح فرهنگ شهروندی الکترونیک و آداب تعامل با همشهریان به ویژه در بخش کامنتها و ارایه‌ی نظرات که در حال حاضر، فضای سالم و آرامی را تجربه نمی‌کند، بسیار ضروری است.
شهروندان جامعه‌ی مجازی به ویژه آنانی که دارای اشتراکات دینی، ملی، قومی و زبانی هستند، باید بیش از هر قشر دیگری توانایی تحمل و تعامل با یکدیگر را داشته باشند و پرخاشگری و خشونت در این حوزه، ناپسندیده و غیرقابل قبول است.





جامعه ایده آل


از دیرباز تاکنون فلاسفه و دانشمندان اجتماعی بسیاری تلاش داشته اند تا براساس ایده آل ها و آرمان های خود جوامعی بسازند که در آن فقر وجود نداشته باشد و ثروت های جامعه در دست عده یی اندک قرار نگیرد. در این جوامع ایده آلی اکثریت مردم به خصوص طبقات و سطوح پایینی جامعه مورد استثمار قرار نمی گیرند، ثروت ها به صورت برابر میان مردم تقسیم می شود و تمامی افراد جامعه به یک طبقه برابر تبدیل خواهند شد. این اندیشه و تز ایده آلی و اتوپیک در گذر زمان عنوان سوسیالیسم را به خود گرفت.
در این مکتب، چه سوسیالیسم سنتی و چه نوین، اقتصاد اصل و زیربنا محسوب می شود و دیگر موضوعات مانند سیاست، مذهب، فرهنگ و غیره همگی روبنا هستند. در اصل سوسیالیسم یک تز و مکتب اقتصادی است و دیگر موضوعات را در خدمت اقتصاد می خواهد.
از اواسط قرن بیستم به این سمت بسیاری از سوسیالیست ها که از مارکسیسم سرخورده شده بودند و وعده های سوسیالیسم را در چارچوب ایدئولوژی و مکتب کمونیسم دست یافتنی و عملی نمی دیدند با افزودن دموکراسی به سوسیالیسم برای تحقق آرمان های این مکتب روند و رویکرد جدیدی را مدنظر قرار دادند. در رویکرد جدید سوسیالیست های غیرمارکسیست و ضدمارکسیست که حال خود را سوسیال دموکرات می نامیدند برابری و هم سطح شدن اقتصادی تمامی افراد جامعه را همراه با پیاده ساختن اصول دموکراسی در نظر می گیرند. اتوپیای سوسیال های دموکرات بسیار دست نیافتنی تر از اتوپیای دیگر سوسیال ها و دیگر مکاتب سوسیالیسم است. چرا سوسیال دموکراسی نمی تواند آرمان ها و وعده های خود را عملی سازد و جامعه برابر و دموکرات برای پیروان خود بسازد؟
یک سوال بسیار اساسی در اینجا مطرح می شود هرچند این سوال قبل از این نیز مطرح بوده است، آیا برابری و آزادی یا به شکلی فنی تر سوسیالیسم و دموکراسی می توانند در یک جامعه با هم و در کنار هم به عنوان مکمل همدیگر قرار گیرند؟ جواب این سوال خیر است و تا آنجا که ممکن باشد به وضوح به تحلیل و آنالیز این جواب خواهم پرداخت. این دو سبک و مکتب دو تضاد و دو نقطه مقابل هستند که هرگز نمی توان یک جمع متشکل از این دو به وجود آورد. بسیاری از فلاسفه و جامعه شناسان که تعلق خاطر هم به سوسیالیسم دارند و هم به دموکراسی، تلاش می کنند تا این دو متضاد بسیار متناقض را به یک اجماع رسانند و از این اجماع نتیجه مطلوب را برداشت کنند، نتیجه مطلوب این گروه عدالت اجتماعی است. عدالتی که این گروه تعریف می کنند و به دنبال آن هستند آمیخته یی از این دو سبک و مکتب یعنی سوسیال دموکراسی است. به این معنا که در جامعه هم دموکراسی برقرار باشد و هم برابری اقتصادی اعمال شود.
در جامعه وعده داده شده سوسیالیسم طبقه فقیر و طبقه سرمایه دار وجود نخواهد داشت، یک طبقه خواهد بود و آن طبقه طبقه یی برابر و برخوردار هستند که در عین حال سرمایه دار نیستند و فقیر هم نیستند. ریشه و منشاء این تز و جامعه ایده آلی همان جامعه ایده آل افلاطون است که در کتاب جمهور به طور مفصل به آن می پردازد. تاریخ مشخص و معینی را نمی توان برای سوسیالیسم و پیدایی نظرات سوسیالیستی نام برد، اما این مکتب برای نخستین بار به شکل مکتوب و ایدئولوژی شده نزد افلاطون به خصوص رساله جمهور ایشان یافت می شود.
● چرا سوسیالیسم و دموکراسی با هم سازگاری ندارند؟ آزادی و برابری تا چه حد با هم سازگار هستند؟
سوسیالیسم می گوید؛ برابری. در یک جامعه برابر سرمایه باید مهار شود و مالکیت خصوصی محدود شود و مجالی برای پیشرفت مالکیت خصوصی و سرمایه داری نباشد. در یک صورت می شود با مالکیت خصوصی و سرمایه داری مبارزه کرد؛ با داشتن یک دولت فراگیر و نامحدود. وقتی پای یک دولت فراگیر و نامحدود در میان باشد دیگر جایی برای دموکراسی نمی ماند. اگر جامعه نیز بخواهد دموکرات باشد، یکی از پایه های اصلی یک جامعه دموکرات رقابت آزاد اقتصادی است. وقتی رقابت اقتصادی آزاد باشد، دیگر ملت را نمی شود محدود ساخت بلکه دولت باید محدود شود. با محدود شدن دولت و رقابت آزاد اقتصادی یک طبقه به وجود خواهد آمد که آن را طبقه سرمایه دار می نامند. سرمایه داری نیز نقطه مقابل سوسیالیسم است. پس لازم می نماید یا دموکراسی در یک جامعه برقرار باشد یا سوسیالیسم. پس هیچ گونه سازگاری میان این دو سبک و مکتب وجود ندارد و نخواهد داشت.
سوسیالیسم حداقل در مورد دو خصوصیت اخلاقی انسان چشم خود را می بندد. زیاده خواهی و اراده دو خصوصیت اخلاقی هستند که این مکتب یا تعمدی یا سهوی آن را نمی بیند. این دو ویژگی اخلاقی انسان عوامل اصلی روند و پیشبرد تاریخ هستند. زیاده خواهی انسان و اراده برای زیاده خواهی، چه از جنبه معنوی و چه از جنبه مادی سوخت موتور تاریخ انسان بوده و هستند. سوسیالیسم افراطی تلاش می کند با ایجاد برابری میان انسان ها این خصلت های ذاتی را در درون انسان ها از بین ببرد و جامعه یی هم سطح و هم طبقه به وجود آورد، اما همان طور که اشاره شد این خصلت ها ذاتی و از چارچوب نفوذ نظام ها و مکاتب بیرون هستند. به همین دلیل این مکتب نمی تواند این خصلت ها را از انسان بگیرد یا از بین ببرد. انسان در طول تاریخ و حیات خود هیچ وقت قانع نبوده، حال سوسیالیسم قصد دارد او را قانع سازد. این تلاش از طرف این مکتب تقابل و چالشی اساسی به وجود می آورد که در آ خر سوسیالیسم در این تقابل بازنده اصلی خواهد بود.
سوسیالیسم مطلقاً و به طور قطعی نمی تواند دموکراسی را متحمل شود و متقابلاً دموکراسی نیز همین طور، اما اندیشمندانی که دغدغه دموکراسی دارند و همین طور رفرم اقتصادی در چارچوب سوسیالیسم را در سر می پرورانند و تعلق خاطر به این مکتب دارند، تلاش می کنند تا عدالتی آمیخته از این دو به وجود آورند. دستگاه فلسفی سیاسی این گروه از اندیشمندان با عنوان سوسیال دموکرات وعده یک آرمانشهر را به رهروان خود می دهد. این وعده عدالت اختصاص به دوره نهضت دارد وقتی که این مکتب دوران نهضت را پشت سر گذاشت و زمان استقرار فرا رسید، در پیاده ساختن وعده ها و ایده ها دچار شکست خواهد شد. قرن ها بود که سوسیالیسم تلاش می کرد قدرت جوامع را به دست گیرد و ایده آل های خود را عملی سازد. در قرن بیستم سوسیالیسم توانست در بسیاری از کشورها از جمله در کشورهای بزرگی مانند شوروی و چین و اروپای غرب تشکیل قدرت و بلوک دهد. اما در اتوپیای سوسیالیسم آتش زبانه می کشید و هنوز هم در بسیاری از کشورها این آتش زبانه می کشد. عدالتی که از اجماع سوسیالیسم و دموکراسی نتیجه خواهد شد، عدالتی استالینی خواهد بود یا این عدالت در حالتی تعدیل شده تر عدالتی مائویی و کاسترویی خواهد بود. جنبش ها و احزاب دموکرات سوسیالیسم که پیشتاز و پیشوای آنها حزب دموکرات سوسیالیسم شوروی بود، در زمان نهضت با شعار دموکراسی و برابری قدم به عرصه فعالیت های اجتماعی و سیاسی می گذارند.
اما به طور قطع و یقین در زمان استقرار متوجه خواهند شد سوسیالیسم و دموکراسی جمع دو متضاد است و این جمع ضدین قابل اجرا و عمل نیست. پس قسمت دموکراسی را حذف خواهند کرد و برای تحقق شعارهای برابری اقتصادی دوران نهضت خواه ناخواه راه دیکتاتوری و اتوریتاریانیسم را در پیش خواهند گرفت، این یک اصل گریزناپذیر است. برای اینکه بتوان یک جامعه برابر و هم سطح ساخت و سرمایه داری را مهار کرد، مهمترین ابزار مورد نیاز استبداد است، چون با خواهش و التماس نمی توان جامعه برابر ساخت و سرمایه داری را مهار کرد.سوسیالیسم با احساسات رابطه یی بسیار نزدیک و تنگاتنگ دارد و جامعه یی که براساس احساسات و نه عقل بنیانگذاری شود، نتیجه یی به جز نابودی نخواهد داشت.





امنیت

مسلماً همه ما با واژه امنیت و مشتقات آن برخورد کرده ایم ، واژه هایی همچون : امنیت روانی ، امنیت شغلی ، امنیت اجتماعی ، امنیت جانی ، امنیت ملی و …
از دیر باز امنیت یکی از نیازهای اولیه بشر بوده است و بسیاری از جنگها و صلح ها جهت بدست آوردن و حفظ امنیت رخ میداده اند . اگر بخواهیم نقش امنیت در زندگی انسانها را برسی کنیم می توان آن را به دو بخش امنیت درونی و بیرونی دسته بندی نمود.
امنیت درونی یا همان امنیت روانی ، مسلماً مهمترین فاکتور زندگی سالم هر انسانی می باشد . با پیچیده شدن جوامع و پیرو آن روابط اجتماعی ، متغیر ها یی که بر روی امنیت روانی افراد تاثیر مستقیم و غیر مستقیم دارند بسیار گسترده گردیده . شغل ، طبقه اجتماعی ، امید به زندگی ، سیاست ، عشق ، اعتبار اجتماعی و بسیاری موارد دیگر می توانند امنیت روانی افراد را تضمین با مختل نمایند.
در عین حال امنیت اجتماعی و به عبارت دیگر امنیت بیرونی لازم و ملزوم امنیت روانی یک جامعه می باشد . رخداد های مانند جنگ ، سوانح طبیعی ، فساد و هرج و مرج های اجتماعی ، تحدید کننده امنیت اجتماعی یک جامعه می باشد و به طبع آن تاثیر مستقیمی بر روی امنیت روانی افراد یک جامعه می گزارد.
از جهت دیگر بزرگترین دستاورد ادیان الهی حفظ امنیت روحی و روانی انسانها در مقابل پلیدی ها و وسوسه های شیطانی بوده است، در مورد دیگر دستاورد های اجتماعی بشر نیز می توان رده پایی از امنیت را به وضوح مشاهده کرد .
باید توجه داشت برداشت ما از واژه امنیت و عوامل تامین کننده آن با توجه به زمان و فرهنگ جوامع مختلف متغیر می باشد . ممکن است در برخی از جوامع اقتصاد و معیشت نقشی اساسی در امنیت روانی و اجتماعی افراد داشته باشد و بی کاری ، فقر و گرسنگی تحدید اصلی برای امنیت افراد آن جامعه تلقی گردد ، در عین حال در دیگر جوامع مشکلات اقتصادی ممکن است کاهش پیدا کرده باشد و مردم از معیشت نسبتا مناسبی برخوردار باشند . در چنین جوامعی ممکن است موارد دیگری از جمله احترام به آزادی بیان ، آزادی های فردی ، اجتماعی و سیاسی به عنوان امنیت اجتماعی در جامعه به حساب آید .
مجله اینترنتی فصل نو

جرم شناسی

در عصر ما افزایش بی‌رویه جرائم و ناکارآمد بودن شیوه اعمال کیفر در مبارزه علیه جرم، گرایش روز افزون به استفاده از نتایج تحقیقات جرم شناسی و یافته‌های آن در پیش‌گیری از جرم را در سیاست‌گذاری جنایی در سطح ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی از سوی دولت ها غیر قابل اجتناب کرده‌ است. به طوری که امروز اهتمام دولت‌ها به امر پیش‌گیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین بر اساس یافته‌های جرم شناسی یکی از اقدامات مهمی است که از سال ۱۹۵۰ میلادی تحت حمایت سازمان ملل متحد در اغلب قوانین کشورهای مختلف جهان پیش‌بینی و پذیرفته شده است.
در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز، قانونگذار در بند پنجم از اصل ۱۵۶ این قانون، اقدام مناسب برای پیش‌گیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین، را یکی از وظایف عمده ی قوه ی قضاییه قرار داده است.
در این مقاله که به بررسی استفاده از نتایج تحقیقات جرم‌ناشی در پیش‌گیری از جرم اختصاص دارد، کوشش می‌شود تا نشان داده شود که نتایج این پژوهش چگونه ممکن است با تولید اطلاعات علمی پیرامون جرم و دانش مورد نیاز آن، تفکر و اندیشه تصمیم‌گیرندگان را نسبت به بهر‌ه‌گیری از یافته‌های جرم‌شناسی به منظور پیش‌گیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین در اتخاذ سیاست‌گذاری جنایی تحت تأثیر قرار دهید و مطالب آن ضمن یک مقدمه و در سه گفتار ارائه می‌شود.
▪ گفتار اول- مفاهیم واژه‌های پیش‌گیری از جرم و سیاست جنایی. که در آن راجع به تعریف پیش‌گیری از وقوع جرم و روش های مختلف آن هم چنین تعریف سیاست جنایی و انواع آن مطالعه و بررسی می‌شود.
▪ گفتار دوم- رابطه ی همزیستی تحقیقات جرم‌شناسی و سیاست‌گذاری، عوامل و موانع، که در آن کاربرد تحقیقات جرم‌شناسی در شکل‌گیری انواع پیش‌گیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین، علل و موانع مربوط به تحقیق، هم چنین سیاست‌گذاری جنایی بررسی می‌شود.
▪ گفتار سوم – تأثیر یافته‌های جرم‌شناسی در تولید اطلاعات و دانش مورد نیاز سیاست جنایی، که در آن راه‌حل‌های علمی مربوط به پیش‌گیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین برای رفع نیاز و ضرورت ناشی از کاستی‌های قوانین موجود بررسی می‌شود.
● تحقیقات جرم‌شناسی کاربردی در پیش‌گیری از جرم و تأثیر آن در توسعهٔ سیاستگذاری جنائی
۱ ـ شناخت مسأله و اهمیت آن:
مطالعه تاریخ حقوق کیفری نشان می‌دهد که اندیشه پیش‌گیری از جرم و اصلاح مجرمین در نظامات حقوق کیفری همواره مطمح نظر بوده است زیرا از دیدگاه حقوق کیفری، بزهکار کسی است که بر اثر ارتکاب جرم مستحق مجازات است نمودی از واکنش اجتماعی فایده‌گر است که از طریق مبارزه سرکوبگرانه و به هدف پیش‌گیری از جرم بر مجرم تحمیل می‌گردد. بدین معنی که ایجاد ترس ناشی از اعمال مجازات بر مجرم نه تنها او را از اندیشه‌های مجرمانه بعدی منصرف می‌کند، بلکه با اجرای کیفر درباره محکوم علیه به سایر افرادی که بالقوه اندیشه ارتکاب جرم را در سر می‌‌‌پرورانند درس عبرتی می‌دهد تا از ارتکاب جرم خودداری کنند. بدین ترتیب کیفر عامل پیش‌گیری کننده از جرم محسوب می‌گردد. براساس این بینش اقدام قانونگذار در تشدید مجازات نیز همواره به عنوان یک عامل پیش‌گیری کننده مورد توجه بوده است. اما با گذشت زمان دامنه مداخله حقوق کیفری از طریق اعمال مجازات به هدف پیش‌گیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین در جامعه به علل مختلفی از قبیل افزایش بی‌رویه آمار جرائم و کثرت عناوین و احصاء جرائم در مجموعه قوانین کیفری به ویژه در زمینه‌های اقتصادی و اجتماعی و بعضاً نیز به دلیل غیر قابل اجراء بودن برخی از احکام کیفری صادره از دادگاهها، و در مجموع به علت ناکار‌آمدی این‌گونه سیاست جنائی در مبارزه ریشه‌ای با بزهکاری، موجب پیدایش جنبش‌های علمی و پدید آمدن رویکرد‌های جدید جرم‌شناسی کاربردی برای مبارزه با بزهکاری و انجام اقدامات پیش‌‌‌گیرانه غیر کیفری برای خشکانیدن ریشه‌های جرائم و بهره‌گیری از یافته‌های جرم‌شناسی شده است.
بدین ترتیب تحقیقات علمی و دست‌آوردهای جرم‌شناسی در یک سده اخیر، ضرورت ایجاد تدابیر پیش‌گیرانه قبل از وقوع جرم را برای کنترل بزهکاری به عنوان یکی از ابزارهای سیاست جنایی در عصر ما مطرح و آشکار ساخته است و همین امر باعث توجه بیشتر به علل بزهکاری و شناخت شخصیت بزهکاران را به نظام عدالت کیفری شناسانده است. مع‌هذا آگاهی و معرفت ناشی از یافته‌های جرم‌شناسی در تدوین سیاست جنائی جامعه در محدوده مقولات حقوق کیفری همچنان باقی مانده است.
در این رابطه موقعیت و جایگاه پیش‌گیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین در بینش قانونگذار جمهوری اسلامی ایران نیز براساس پیش‌گیری سنتی حقوق کیفری استوار می‌باشد. لیکن با گذشت زمان و به علل گوناگون از قبیل کثرت عناوین مجرمانه مذکور در مجموعه قوانین جزائی و رشد روزافزون جرائم و افزایش بی‌سابقه آمار زندانیان در کشور سیاست جنائی موجود را با چالش‌های زیادی مواجه نموده است و این امر در جریان اقداماتی که در جهت توسعه قضائی در قوه قضائیه در جریان است. بیش از پیش توجه مسئولین و دست‌اندرکاران این قوه را به منظور اقدامات لازم، در جهت اجرای بند پنجم اصل ۱۵۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، برای اتخاذ سیاست جنائی معقول با استفاده از یافته‌‌های جرم‌شناسی برای پیش‌گیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین در دستور کار قوه قضائیه قرار داده است
ناگفته نماند اقدام برای کاربردی کردن دست‌آوردهای جرم‌شناسی در پیش‌گیری از جرم و اصلاح مجرمین، در تدوین ساختمان سیاست جنائی به شکل جدید در مبارزه با بزهکاری مثل هر تحول و تغییر دیگری متضمن پرسشهای متعددی از قبیل: نقش یافته‌های جرم‌شناسی در تدوین سیاست جنائی تا چه حدی است؟ استفاده از داده‌های جرم‌شناسی چه تأثیری در تأمین عدالت کیفری دارد؟ در چه شرایطی لزوم بهره‌گیری از یافته‌های جرم‌شناسی بیشتر احساس می‌گردد؟ و نظایر اینها است.
در این مقاله تلاش می‌شود که با توجه به پرسشهای یاد شده و نگاهی سریع به دست‌آوردهای جرم‌شناسی در پیش‌گیری از جرم و اصلاح مجرمین، با تولید و ارائه اطلاعات علمی درباره جرم، و دانش مورد نیاز، برای مقابله با بزهکاری، تفکر و اندیشه تصمیم گیرندگان کشورمان را در این زمینه، برای بهره‌گیری از یافته‌های جرم‌شناسی به منظور پیش‌‌گیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین در تدوین سیاست جنائی را بیش از پیش تحت تأثیر قرار دهد.
● مفاهیم واژه‌های پیش‌گیری از جرم و سیاست جنائی
همچنانکه گفتیم، در یکی دو قرن اخیر تحت تأثیر تحقیقات جرم‌شناسی، علاقه روز افزونی نسبت به بهره‌گیری از نتایج تحقیقات جرم‌شناسی کاربردی در توسعه سیاست‌گذاری جنائی در بخش‌های مختلف نظام عدالت کیفری، بوجود آمده است به علاوه استفاده از این معرفت، ضرورت بهره‌گیری از تدابیر و وسائل پیش‌گیرانه از وقوع جرم، به عنوان یکی از ابزارهای سیاست جنائی در سطوح مختلف قضائی، اجرائی و پلیسی در مبارزه با جرم را آشکار ساخته است در نتیجه این بینش، مفهوم پیش‌گیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین که در گذشته به‌طور عمده از رسالت‌های حقوق کیفری به شماره می‌آمد امروزه متحول و مفهوم آن گسترش یافته است بنحوی که توجه به مفهوم خاص پیش‌گیری جرم‌شناسانه در تدوین سیاست جنائی در کنار پیش‌گیری کیفری سابق قرار گرفته است به‌طوری که اغلب حقوقدانان کیفری معاصر معتقدند که سیاست جنائی نمی‌تواند نسبت به نتایج جرم‌شناسی بی‌بهره باشد از این دیدگاه پیش‌گیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین به دو قسم قابل تقسیم است. یکی پیش‌گیری عام و دیگری پیش‌گیری خاص است.
۱ ـ مفهوم عام پیش‌گیری از وقوع جرم:
پیش‌گیری در این معنا، عبارت است از کلیه اقدامات و تدابیری است که برای مبارزه با بزهکاری صورت می‌گیرد اعم از واکنش‌های جامعه علیه جرم از قبیل مجازات یا اقدامات تأمینی و تربیتی و جبران ضرر و زیان مجنی‌علیه، فردی کردن مجازاتها و اعطای آزادی مشروط و استفاده از مجازاتهای جایگزین حبس، باز‌پروری و هر اقدامی که برای اصلاح مجرم و جلوگیری از تکرار جرم در آینده صورت می‌گیرد. همچنین سایر نمود‌های واکنش اجتماعی که در جهت تقلیل یا از بین بردن علل بزهکاری و قبل از وقوع جرم به منظور خنثی کردن عوامل جرم‌زای محیط خانوادگی، اجتماعی بزهکار که در تکوین جرم مؤثرند بعمل می‌آید و نیز فعالیتهایی که برای جلوگیری از فعلیت یافتن اندیشه‌های مجرمانه بزهکاران در جامعه صورت می‌گیرد. بنابراین مفهوم پیش‌گیری در معنای عام طیف وسیعی از انواع پیش‌گیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین را اعم از پیش‌گیری کیفری و پیش‌گیری غیر‌کیفری را در برمی‌گیرد.
۲ ـ مفهوم خاص پیش‌گیری از وقوع جرم:
پیش‌گیری در این معنا، عبارت است از تعیین و استفاده از مجموع وسائل و تدابیری است که به هدف مهار کردن بهتر بزهکاری، از طریق از بین بردن یا خنثی کردن عوامل جرم‌زای محیط زندگی بزهکار بدون توسل به اعمال مجازات یا اقدامات تأمینی و تربیتی و قبل از وقوع جرائم در یک جامعه معینی یا یک شهر یا منطقه‌ای از یک شهر به مرحله اجراء گذارده می‌شود.
● این شیوه پیش‌گیری از جهات زیر حائز اهمیت است.
▪ نخست، این که اقدامات پیش‌گیرانه بایستی از وقوع جرم و نسبت به جامعه آماری معینی و به هدف جلوگیری از ارتکاب جرم باشد.
▪ دوم، این اقدامات منحصراً بایستی شامل تدابیر وسائلی باشد که فاقد خصیصه‌های رنج‌آور و ارعاب باشد.
▪ سوم، اقدامات پیش‌گیرانه لزوماً بایستی ناظر به تدابیر حمایتی، از قبیل حمایت‌های انسانی و اخلاقی نسبت به بزهکار در محیط خانواده، مدرسه، و محل کار باشد.
بنابراین سیاست جنائی در خصوص پیش‌گیری خاص، ناظر به تعیین مؤثر‌ترین ابزار و وسائل برای مهار کردن بزهکاری از دو جهت قابل توجه می‌باشد. یکی این که، اقدامات پیش‌گیرانه از طریق از بین بردن یا به حداقل رسانیدن تأثیر عوامل جرم‌زای محیط زندگی بزهکار و قبل از وقوع جرم صورت گیرد و دیگری ناظر به از بین بردن فرصت‌های مناسب ارتکاب جرم از مجرمین بدون توسل به کیفر یا اجرای آن است.
به علاوه پیش‌گیری خاص شامل انواع مختلفی است که مهمترین آنها عبارتند از پیش‌گیری اجتماعی و مدل‌های آن، و پیش‌گیری وضعی و مدل‌های آن و پیش‌گیری زودرس می‌باشد.
۳ ـ مفهوم سیاست جنائی
سیاست به معنی درک و تدبیر و چاره اندیشی پیرامون مسائل جامعه است و جنائی ناظر به پدیده‌های مجرمانه است که بر روی هم به معنی تدبیر و چاره اندیشی در مقابله با جرم استعمال می‌شود.
مطالعه تاریخ حقوق کیفری نشان می‌دهد که اصطلاح سیاست جنائی نخستین بار توسط دانشمندان آلمانی (فویرباخ) در کتاب حقوق کیفری او که در سال ۱۸۰۳ میلادی منتشر شده است مورد استفاده قرار گرفته است به عقیده این دانشمند سیاست جنائی به مجموعه‌ای از شیوه‌های سرکوبگرانه‌ای اطلاق می‌شود که دولت با توسل به اجرای آن‌ها علیه جرم واکنش نشان می‌دهد. یا به سخن کوتاه چاره‌اندیشی حکومت قانونمند در چارچوب نظام کیفری، سیاست جنائی نامیده می‌شود این تعریف بر دو رکن استوار می‌گردد، یکی(اعمال شیوه‌های سرکوبگرانه) و دیگری فعالیت‌های دولت در چارچوب اصل قانونی بودن جرم و مجازات که مسؤولیت اجرای آنها را بر‌عهده دارد. که نوعی سیاست جنائی مضیق را تشکیل می‌دهد

عدالت اجتماعی

مفهوم و ابعاد عدالت اجتماعى
برابرى از مهم‏ترین ابعاد و بلکه اصلى‏ترین معناى عدالت است. معناى برابرى این است که همه افراد صرف نظر از ملیت، جنس، نژاد و مذهب، در إزاى کار انجام شده از حق برابر به منظور استفاده از نعمت‏هاى مادى و معنوى موجود در جامعه برخوردار باشند.2 مبناى برابرى این است که: «انسان‏ها به حسب گوهر و ذات برابرند... و از این نظر، دو گونه یا چند گونه آفریده نشده ‏اند».3 یا به فرمایش رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله: «الناس کأسنان المشط؛4 مردم مثل دانه‏هاى شانه هستند». اما آیا برابرى ذاتى انسان‏ها سبب برابرى آنها در همه زمینه‏ها مى‏باشد؟ و آیا تفاوت استعدادها و شایستگى‏هاى افراد باعث نابرابرى آنها با سایرین نمى‏شود؟
ارسطو برابرى را در لحاظ نمودن افراد در برخوردارى از ثروت، قدرت و احترام مى‏داند و معتقد است باید با هر کس مطابق با ویژگى‏هایش برخورد کرد.5 از طرف دیگر، عده‏اى برپایى مساوات عادلانه را در دادن میزان آزادى، معقول مى‏دانند تا میدان براى فعالیت کلیه افراد فراهم گردد:
به موجب این که مقدار فعالیت‏ها و کوشش‏ها یکسان نیست، اختلاف و تفاوت به میان مى‏آید: یکى جلو مى‏افتد و یکى عقب مى‏ماند؛ یکى جلوتر مى‏رود و یکى عقب‏تر... به عبارتى، معناى مساوات این است که هیچ ملاحظه شخصى در کار نباشد.6
برابرى اجتماعى در سه عرصه سیاسى، فرهنگى و اقتصادى نمود مى‏یابد. بسط و توضیح هر یک از این موارد در قسمت‏هاى مربوط به عدالت سیاسى، اقتصادى و فرهنگى بیان خواهد شد.
قانون‏مندى‏

قانون مجموعه مقرراتى است که براى استقرار نظم در جامعه وضع مى‏گردد. کارویژه اصلى قانون، تعیین شیوه‏ هاى صحیح رفتار اجتماعى است و به اجبار از افراد مى‏خواهد مطابق قانون رفتار کنند. طبق اصول جامعه شناختى، فردى بهنجار تلقى مى‏شود که طبق قوانین جامعه رفتار نماید. اما آیا متابعت از هر قانونى سبب متصف شدن افراد به صفت عدالت مى‏گردد؟
در پاسخ باید گفت که هر قانونى توان چنین کارى را ندارد. قانون در صورتى تعادل‏بخش است که خود عادلانه باشد و عادلانه بودن قانون به این است که منبع قانون، قانون گذاران و مجریان آن عادل باشند. تنها در چنین صورتى است که قانون‏مندى افراد سبب عادل شدن آنها مى‏گردد. قانون علاوه بر عادلانه بودن باید با اقبال عمومى مردم نیز مواجه شود که البته وقتى مردم منبع قانون را قبول داشته باشند و به عدالت قانون‏گذاران و مجریان آن اعتماد یابند، قانون را مى‏پذیرند و به آن عمل مى‏کنند.
در جامعه دینى که اکثریت آن را مسلمانان تشکیل مى‏دهند، قانون حاکمْ قانون اسلام است، زیرا منبع آن را مردم پذیرفته ‏اند، لذا قانون مى‏تواند امر و نهى کند و عمل به آن عادلانه است. به طور کلى، هماهنگى مستمر انسان با هنجارهاى اجتماعى و سنن و آداب منطقى جامعه، از مظاهر عدالت انسانى است و فرد را جامعه ‏پسند و استاندارد معرفى مى‏کند.7 علامه محمدتقى جعفرى در این مورد مى‏نویسد:
زندگى اجتماعى انسان‏ها داراى قوانین و مقرراتى است که براى امکان‏پذیر بودن آن زندگى و بهبود آن وضع شده‏اند، رفتار مطابق آن قوانین، عدالت و تخلف از آنها یا بى‏تفاوتى در برابر آنها، ظلم است.
اعطاى حقوق‏

منظور از حق امتیاز و نصیب بالقوه‏ اى است که براى شخص در نظر گرفته شده و بر اساس آن، او اجازه و اختیار ایجاد چیزى را دارد یا آثارى از عمل او رفع شده و یا اولویتى براى او در قبال دیگران در نظر گرفته شده است و به موجب اعتبار این حق براى او، دیگران موظف‏ اند این شئون را محترم بشمارند و آثار تصرف او را بپذیرند

9- طبق تعریف مذکور، عدالت زمانى تحقق مى‏یابد که به حقوق دیگران احترام گذاشته شود و اجازه و اختیار و یا تصرفى که حق فرد است، به او داده شود و از تجاوز به حقوق فرد پرهیز گردد. حق در معناى ذکر شده به معناى آن چیزى است که باید باشد - چه تا به حال رعایت شده باشد و چه نشده باشد10 - نه به معناى آن چه که هست.
هر چیزى در جامعه داراى حق است و تعادل اجتماع هنگامى میسر مى‏گردد که این حقوق مراعات شود؛ براى مثال، یکى از بزرگ‏ترین حقوقى که افراد بشر دارند، حق تعیین سرنوشت است، حال اگر به دلایلى این حق از انسان سلب گردد به عدالت رفتار نشده است. براى اجراى خوب این بُعد از عدالت اجتماعى، کارهایى باید صورت گیرد: نخست، باید حقوق، اولویت‏ها و آزادى‏هاى افراد معین و مشخص شود؛ دوم، جایگاه صحیح این حقوق تعیین گردد و سوم، این حقوق به درستى و از سوى افراد و مراجع ذى‏صلاح مراعات شود. همه افراد به شناخت حقوق متقابل خود با دیگران ملزم‏اند. سعادت و کمال هر انسانى در گرو شناخت و مراعات حقوقى است که بر گردن اوست.
توازن‏

توازن با توزیع عادلانه ارتباط بسیارى دارد. البته نه تنها به این معنا که امکانات به طور شایسته و صحیح به افراد مستحق برسد، بلکه علاوه بر آن، امکانات به حد لازم و مورد نیاز وجود داشته باشد. هر چیزى که اجتماع لازم دارد، باید به اندازه کافى موجود باشد.
نکته دیگر در بحث توازن، این است که امکانات به نحو صحیح در جامعه تقسیم گردد؛ براى مثال، در جامعه کارهاى فراوانى در بخش‏هاى اقتصادى، سیاسى، فرهنگى، قضایى و ... وجود دارد. اولاً: این کارها باید میان افراد تقسیم شود و ثانیاً: تقسیم کار باید به اندازه کافى و ضرورى باشد و طبق نیازهاى هر بخش، بودجه و نیرو مصرف گردد. عدل به این معنا، سبب دوام و بقا و تأمین عدالت در کل مجموعه مى‏شود،11 هم‏چنین از پیدایش شکاف طبقاتى و ایجاد طبقه مرفه و ثروتمند در سویى، و طبقات فقیر و نیازمند در سوى دیگر جلوگیرى مى‏کند. توازن، مصلحت کل جامعه را تأمین مى‏کند و به این مسئله توجه دارد که توزیع نقش‏ها و امکاناتْ بخشى، مقطعى و محدود نباشد، بلکه همه جانبه بوده و کلیه بخش‏ها و افراد را در بر گیرد.
ابعاد مذکور تصویر روشن‏ترى از عدالت را به ذهن متبادر مى‏سازد و در تعیین سازوکارهاى تحقق آن یارى مى‏رساند. در نتیجه‏گیرى از آنچه آمد مى‏توانیم برقرارى مساوات، توازن و روحیه اطاعت از قانون در اجتماع، به نحوى که با مراعات حقوقِ تمامى شهروندان همراه باشد، را به عنوان تعریف عدالت اجتماعى پیشنهاد کنیم.

نظر علما و دانشمندان در مورد عدالت اجتماعی

عدالت کلمه وواژه نهایت نیکویی است در قاموس ها ی زبان وادب هر جامعه بشری وهمه جهانیان به آن احترام و اکرام زیادی دارند ودر تمام قرون گذشته به آن نیاز جدی وجود داشته در حال حاضر وآینده نیز نسبت به گذشته احساس نیاز مبرم آن وجود دارد پس بدین اساس عدالت کلمه ای است که ازآغاز خلقت بشر هم گام وهمراه با بشر بوده وپیوند ناگسستنی دارد واجتماع بشری از همان آغاز خلقت وتجمع بدین کلمه مقدس آشنا شده ودر پی تحکیم واستقرارر آن بوده است.
تعابیر متفاوت وگوناگونی را در هر جامعه از این کلمه استفاده نموده اند به این معنی که مفهوم عدالت در جوامع مختلف همانند سایر مفاهیم دیگر اجتماعی نسبی بوده وهر جامعه ویا هر شخصی برزم ومقتضای علم، دانش، ادراک، فضیلت وتحولات اجتماعی جوامع بشری بادر نظر داشت شرایط زمانی ومکانی وطرز دید های افراد ویا گروه های متفاوت ومتغیر است.
افلاطون عدالت را چنین تعریف می نماید ( اجرای عادل شایسته ای که از آن هماهنگی ویک نواخت ساختن اموات اجتماعی حاصل می گردد عبارت است از عدالت ) به اساس نظریه افلاطون عدالت اجتماعی زمانی می تواند که در یک جامعه تامین گردد که برای هر فرد جامعه کاری داده شود که استعداد وشایستگی آن رادارا باشد وشخص مذکور از مداخله نمودن در کار دیگران خود داری نماید. در حالی که امروز در جامعه افغانی ما کار به اهل آن که دارای شایستگی ومهارت های علمی وعملی دارند سپرده نشده وبه جای روابط وویژگی های کاری افرادد روابط پیوندی غیر معقول کار به افراد سپرده می شود وجامع مارا این حالت خود به جانب نا امنی وبی ثباتی کشانده و باز هم خواهد کشاند در حالی که مادر گذشته ها از جمله متمدن ترین مردمان جهان بودیم وتمدن های پر بهاء وگران رادر طول قرون گذشته ی تاریخ جهان داشته ایم.
امروزه نه تنها در جامعه ما بلکه در تمامی جوامع بشری افراد جامعه به آن مدارج عالی از تمدن نرسیده اند تا تمامی اخلاق نیکوی عالی انسانی وحقوقی دیگر افراد جامعه را رعایت نمایند چنانچه در جامعه ما به خاطر برآورده شدن اهداف شخصی وگروهی تمامی حقوق افراد وملت از جانب تعدادی از افراد ویا یک گروه مشخص زیر پا گذاشته شده وما شاید آرام ورنج های بی شماری از افراد جامعه خویش را در طول سال های 74-1372 هجری شمسی بوده ایم وبا سقوط حکومت اسلامی وروی کار آمدن تحریک طالبان وحکومت نام نهاده امارت اسلامی نیز تمامی حقوق فردی، اساسی وشرعی افراد جامعه ما به صورت کلی پایمال گردیده وحتی حقوق انسانی واز همه آزادی های فردی محروم گردیده بودند واینک که در جامعه ما حکومت دموکراتیک روی کار آمده وخود را پابند اصول وقوانین اسلامی می داند پس وظیفه دولت است تا مانع همچو افراد وگروه ها شده وتلاش صورت گیرد تا از مداخله افراد بر حقوق سایرسن جلوگیری گردد ووظایف محوله مطابق به اهلیت، لیاقت، کاردانی، فهم ودانش شخص وشایستگی شخص به شخص داده می شود بنا با سپردن کار به اهل کار با درک واقعی از دانش واستعداد شخص می تواند که عدالت اجتماعی در جامعه استقرار وتحکیم حاصل نماید.


ارسطو در مورد عدالت اجتماعی چنین گفته است: عدل اجرای اعمال نیکو توام با فضیلت وپر هیز گار ی است که با اجرای اعمال خوب ویا اصلاح اعمال نا پسند عرض اندام نموده است. وعدالت را به دو نوع عدل استحقاق وعدل تادیبی تقسیم نموده است که عز هر نوع عدالت به اجرا گذاشتن اعمال نیکو وپرهیز از اعمال نا پسند وغیر اخلاق استنباط می گردد به همین ترتیب وی عدالت را به دو مفهوم عام وخاص تفکیک نموده است. عدالت به مفهوم عام شامل ارتکاب فضایل واحتراز از زرایل وبالا خره اطاعت از عقل ومنطق یا اتخاذ روش اعتدال در امور است وعدالت به مفهوم خاص آن برابری ومساوات میان اشخاص است پس عدالت عبارت از چنان فضیلتی است که به موجب آن باید به هر کسی آن چه که حق اوست داد.
سیسرون عالم دیگر ی است که نظریه افلاطون را تایید نموده ومی افزاید(عدالت عبارت است از احقاق حق به شرط این که به منافع جامعه لطمه ای وارد نیاید) ودوگی حقوقدان فرانسوی را عقیده براین است که عدالت چنان مفهوم است که بشر در هر جامعه مطابق مقتضیات همان وقت برای تشخیص وتفریق درست از نادرست .خوب از خراب در ضمیر خود احساس می نماید واز این که عدالت چون پدیده های دیگر اجتماعی در طبیعت بشری با ملاحظات وقایع وحوادث اجتماعی تحت تاثیر شرایط زمانی ومکانی مختلف تظاهر می نماید. بدین گونه نظر به احتیاجات وتکامل جوامع بشری متکامل تر گردیده وآن چه را که ملتی در یک زمان عدالت پنداشته در زمان دیگر ظالمانه می نگارد وی با تایید نظریت ارسطو ابراز عقیده می نماید .
(هر انسان از این که در جامعه زندگی می نماید حق کسب مقام مطابق لیاقت خویش وآرزو داشته واحساس کسب مقام مطابق استقرار از جمله حقوق فردی واجتماعی شخص می باشد وبا ایجاد سیستم تعیین وظایف تقسیم ثروت واموال حاصلانه طور مساویانه به این افراد زمینه تعاون وتساندار میان آن ها فراهم ساخته عدالت اجتماعی تامین می شود.

علی پاشا صالح عقیده خویش را در رابطه به عدالت اجتماعی چنین ابراز می دارد:(عدالت عبارت از چنان ایده ای است که اصل برابری ومساوات تمام افراد اجتماع را در برابر قانون تامین نموده زمینه احقاق حقوق افراد جامعه را فراهم ومساعد می سازد)


علامه خواجه نصرالدین طوسی که یکی از فیلسوف های بزرگ جهان اسلام است دررابطه به محکمه عدالت وتعریف آن چنین عقیده است که روی عدالت به دوگونه بحث می توان کرد یکی این که عدالت را از فضایل اخلاق وانسانی گفت وآن را سر چشمه ای از حالات روحی فرد است وعقیده دارد که عدالت حد ووسط وحالت تعادل است میان ظلم وانظلام واین حالت فضیلت است ودوم بر مبنای حقوقی که جهت اصول تعاد ل ا فراد جامعه که شرط تکامل آن است تا عدالت درمیان آنان اجرا شود در نهایت تعریفی را که حقوق دانان وعلمای حقوق واخلاق تا حدی برآن موافق اند چنین است گذاشتن هر چیزی در جای خودش عدالت است سپس عدالت رعایت حقوق وآزادی های فردی واجتماعی آزادی بیان واندیشه حق کار وغیره خلاصه دادن حق به حق دار است اجتماعات جوامع جهانی امروز از نقطه نظر اصالت عدالت را به دو گروه تقسیم گردیده اند طرف داران اصالت فرد وطرف داران اصالت جمع.


پیروان اصالت فرد را با ور براین است که عدالت را به مفهوم مساوات در امور اجتماعی دانسته که شامل نفع وضرر است.به این معنی که اراده واحد وانفرادی شخص عادلانه است در تمامی معاملات حقوقی.
پیروان این مکتب فرد را اصل می دانند اساس ویا نظریه شان درساحه اقتصادی رقابت آزاد تشکیل می دهد.
به طور مثال: اشخاص در معاملات تجارتی با هم رقابت نموده وهر یک می کوشند تا منافع فردی شان به حد اعظمی باشد در این صورت اعتقاد دارند که با ازدیاد در منافع فردی منافع عمومی افزایش می یابد واز طرف دیگر از نقطه نظر مسائل سیاسی آزادی فرد در همه امور بر اساس قانون تامین شده می تواند.


طرفداران اصالت جمع اجتماع را اصل می پندارند نظرشان این است که فرد بیرون از اجتماع موجود یتی ندارد این گروه دو نوع عدالت را بین افراد جامعه ودولت حاکم می دانند یکی حقوق مردم است که حکومت ودولت به اساس قانون مکلف به اجرا واداء آن هستند ودوم مکلفیت ها ووجایب مردم است که به اساس نظر یه پیروان مکتب فوق دولت را عده کثیری از افراد اجتماع تشکیل می دهد توزیع وتقسیم ثروت وعواید حاصل از منابع مختلف باید به صورت مساویانه وبدون هر نوع تبعیض وتعصب میان همه افراد جامعه تقسیم گردد واین یک کاری است نهایت عادلانه ودراین صورت عدالت به مفهوم اصلی آن اجرا شده می تواند.

به مناسبت کریسمس

شاید هیچ چیز به اندازه درخت کاج بزرگی که هر ساله اوایل ماه دسامبر در میدان سن پیترو واتیکان قرار داده می شود و تزیین فوق العاده زیبای آن که چشم هزاران هزار توریستی را که برای دیدار از یکی از مهم ترین مراکز گردشگری دنیا به این مکان رهسپار می شوند، به سوی خود خیره می کند، حال و هوای کریسمس و سال نو مسیحی را در رم زنده نکند. فرا رسیدن کریسمس در شهر جاودانه با این درخت کاج معروف که سمبل جشن های مسیحیان برای عید و سال نو میلادی به شمار می رود، به شکلی متفاوت احساس می شود. درخت سمبل زندگی در تمامی فرهنگ هاست. این رسم به خصوص در میان مللی که از نظر سنتی به نیروی طبیعت متصل و وابسته هستند، بسیار رایج است. در فرهنگ بسیاری از کشورها درخت به ابزاری برای جشن گرفتن روشنایی در روز اول زمستان که بلندترین شب سال است، تبدیل می شود که نشانه امیدواری برای تولد دوباره در دوره یی تاریک است.
گوی های رنگی امروزی که روی شاخه های کاج آویزان می شوند، میوه ها و شیرینی های گذشته هستند که در واقع نشانگر تولد زندگی در بهار بعد از زمستان هستند که از طریق کاج، درختی که هرگز نمی میرد، به معرض نمایش گذاشته می شوند. این شکوه و زیبایی شب کریسمس به اوج می رسد؛ شبی که طبق سنتی دیرینه، کنسرت موسیقی بزرگی در میدان سن پیترو برگزار می شود و صبح روز بعد که مصادف با تولد عیسی مسیح است، مراسم دعای مذهبی در کلیسای واتیکان با حضور پاپ رهبر کاتولیک های جهان طبق آیین و سنن دیرینه مسیحیان برگزار خواهد شد. ناهار ظهر روز کریسمس که در آن تمامی اعضای خانواده گرد هم جمع می شوند، تبلور و تجلی شکوه همه آیین هایی است که از روزها قبل همه با اشتیاق فراوان به استقبال آن شتافته اند. ناهاری که ساعت ها به طول می انجامد و با صرف غذا با میوه و شیرینی و کیک های مخصوص کریسمس همراه می شود.
مراسمی که در نهایت سادگی و روزمرگی به نظر می رسد و برگزار می شود اما در بطن خود اعتقادات مذهبی مردم را گنجانده است. ولی آنچه کریسمس رم را به عنوان مقر کلیسای کاتولیک که در قلب واتیکان و پایتخت ایتالیا قرار گرفته از دیگر شهرهای دنیا که همگی با آیین های تقریباً مشابه به استقبال مراسم جشن سال نو می شتابند، متفاوت می کند، بازارهای کوچکی هستند که قدمت دیرینه دارند و در کوچه پس کوچه های تاریخی رم به خصوص میدان ناوونا این شهر که یکی از قدیمی ترین میادین این شهر است و دو چشمه معروف در آن قرار گرفته اند برپا می شوند. این سنتی است که از صدها سال پیش تا به امروز هر ساله تکرار می شود. سنتی که کودکان و البته بزرگسالان را که یاد دوران گذشته خود می افتند، به وجد می آورد. سنتی که برای همه حکم نوعی مراسم مقدس را داراست که احترام و اجرای دقیق آن به یک وظیفه دینی شباهت پیدا می کند.
میدان ناوونا که در روزهای دیگر سال محل عرضه تابلوهای نقاشی یا آثار دیگر هنرمندان خیابانی به توریست هایی است که در سطح شهر پرسه می زنند، در طول چند روز فاصله زمانی عید کریسمس و ششم ژانویه پذیرای بازارهایی است که انواع و اقسام عروسک ها و هدایا و نورهای رنگارنگی که در رابطه با اعیاد مذهبی سال نو ساخته و تهیه شده اند را به مشتریان ارائه می دهند. اگرچه کنسرت های کوچکی که همگی با مضمون مذهبی در میادین مختلف شهر و خیابان های اصلی رم برگزار می شوند، نیز جلوه خاصی به شهر می دهند. شاید در هیچ جای دنیا به اندازه پایتخت ایتالیا مراسم کریسمس و سال نو میلادی تحت تاثیر جشن ها و آیین ها و سنن مذهبی نباشد.
که البته دلیل اصلی این امر را هم باید در قرار گرفتن واتیکان در مرکز این شهر جست وجو کرد که تمامی زائران مسیحی را به ایتالیا می کشاند. در کنار وجه مذهبی کریسمس، خریدها و ریخت و پاش های گوناگون در آستانه سال نو و عید مسیحیان، به روزهای آخر ماه دسامبر معنای دیگری بخشیده اند. خریدهایی که بیشتر در جهت حفظ یک سنت دیرینه که رد و بدل کردن هدایا در شب کریسمس است، انجام می شوند؛ سنتی که در هر حال و در همه شرایط باید حفظ شود. حتی در سالیان اخیر که تورم و افزایش قیمت ها قدرت خرید مردم را در شب کریسمس به حدی قابل توجه کاهش داده که دیگر از آن ولخرجی های آخر سال خبری نیست. و البته شاید جذاب ترین بخش تعطیلات زمستانی، سفرهایی هستند که اغلب موارد به منظور بازگشت به خانه برای جشن شب کریسمس در کنار دیگر اعضای خانواده انجام شود.
طبق یک سنت قدیمی شب کریسمس را باید در کنار خانواده سپری کرد و برعکس شب سال نو که همه برای جشن و پایکوبی تا صبح به خیابان ها می ریزند، به دوستان و آشنایان اختصاص پیدا می کند. حتی بیشتر کسانی که تعطیلات دوهفته یی را در مناطق دیگر گذرانده اند سعی می کنند جشن های شب سال نو را در هر کجا که هستند به بهترین نحو ممکن برگزار کنند. در فضایی که هنوز چراغانی خیابان ها که پیش از عید کریسمس انجام شده، چهره شهر را زیباتر از هر زمان دیگری کرده است. کنسرت های گوناگون، رقص های خیابانی، میهمانی های فراوان تا صبح روز اول ژانویه ادامه پیدا می کنند تا اولین روز اولین ماه سال را از بقیه آن متمایز کنند. پنج روز بعد از جشن های شب سال نو تعطیلات زمستانی به پایان می رسند در حالی که شاید تب این روزهای پرالتهاب هنوز به آخر خط نرسیده باشد.





استرس

پدیده استرس یا فشار عصبی از مسایل بسیار حاد کنونی سازمان‌ها می‌باشد که سلامت جسمی و روانی نیروی کار را به خطر انداخته و هزینه سنگینی را به سازمان‌ها وارد ساخته است، گروهی از صاحب‌نظران رفتار سازمانی، استرس ناشی از شغل را بیماری شایع قرن نامگذاری کرده‌اند شاید هم به راستی دوران ما عصر استرس‌ها است که در آن انسان بیش از هر زمان دیگر در معرض عوامل استرس‌زا قرار گرفته و مسایل و مشکلات زیادی از هر سو او را احاطه کرده است: این عوامل استرس‌زا به طور حتم با پیچیدگی روزافزون سازمان‌ها و گسترش تکنیک‌ها؛ ابزارها و دیگر ابعاد سازمان، در صورت عدم برنامه‌ریزی صحیح دقیق افزایش می‌یابد.
● هدف‌های رفتاری
همچنان که تغیر و تحول در روند زندگی جاودانه شده است، استرس نیز یکی از اجزاء لاینفک زندگی امروزی به حساب می‌آید. از آنجایی که هیچ کدام از ما به هیچ وجه قصد ندارد زیر آن له شده و از بین برود، بنابراین باید از همین ابتدا آخر خط را برای خود مشخص کنیم و جوانب مختلف امر را بپذیریم. این مطلوب، قابل دسترسی نخواهد بود، مگر در صورت پذیرش وجود استرس.
استرس شغلی یک بیماری مزمن است که در نتیجه شرایط سخت کاری به وجود آمده و بر روی عملکرد فردی و سلامت جسمی و ذهنی فرد تاثیر می‌گذارد. دلیل اصلی تعداد بسیار زیادی از مشکلات روحی و روانی، به طور مستقیم از استرس‌های شغلی نشئت می‌گیرد. استرس موجود در محیط کار، در برخی موارد، حتی می‌تواند ناتوانایی‌هایی را نیز در فرد ایجاد کند. در موارد حاد، روانپزشک برای یافتن شیوه درمانی مناسب، می‌بایست دلیل و درجه استرس شغلی را ارزیابی نماید.
اندی آلیس از کالج راسکین، آکسفورد، انگلستان، اخیراً در حال کار کردن بر روی پروژه‌ای مربوط به استرس شغلی است. او در نموداری نشان داده است که استرس، چگونه می‌تواند بر روی بازده کاری کارمندان تاثیر بگذارد. وی در ادامه توضیح می‌دهند که در مراحل اولیه، استرس شغلی می‌تواند بدن را در وضعیت اضطراری قرار داده و موجب شود تا راندمان کاری فرد، افزایش پیدا کند. شخص در این زمان همواره به خود تاکید می‌کند که: من باید کارهایم را بهتر انجام دهم؛ اما اگر این شرایط نادیده گرفته شده و مورد بررسی قرار نگیرد، بدن همچنان در حالت اضطراری باقی می‌ماند و در نتیجه بازده کاری به طور خودکار کاهش پیدا کرده و سلامت فرد به خطر می‌افتد.
● عوامل به وجود آورنده استرس شغلی:
۱) حمایت نکردن مسوولان از کارکنان
۲) ارزشیابی‌های ناعادلانه
۳) عدم امنیت شغلی و عدم امکان ارتقاء و پیشرفت
۴) وجود همکاران ناخوشایند
۵) حجم زیاد کارها یا بیش از اندازه کم بودن کارها
۶) ساعات کاری نامعلوم و مشکلات خانوادگی و عدم استراحت به موقع کارکنان
۷) تقاضاهای زیاد ارباب رجوع
۸) رقابت غیرمعمول بین کارکنان و نادیده گرفتن خواسته‌های آنان
۹) عدم رسیدگی به شکایات کارکنان
۱۰) فشار بیش از حد ناشی از غیرواقعی بودن مهلت انجام کارها
۱۱) نداشتن مهارت کافی در نحوه انجام کار
۱۲) شرایط فیزیکی نامطلوب محیط کار
۱۳) عدم حضور به موقع در محل کار
● ناامنی شغلی
اداره‌جات سازمان یافته در حال دگرگونی هستند و دلیل آن نیز چیزی جز تغییر و تحول در ساختارهای اقتصادی و گریز از فشارهای مالی نیست. این روزها فاکتورهایی نظیر: سازماندهی مجدد تشکیلات، اعمال کنترل، ادغام شرکت‌ها، نقل و انتقال و... به عنوان موارد اصلی ایجاد استرس برای کارکنان درآمده‌اند. از سوی دیگر کارخانجات و شرکت‌های متفاوت نیز سعی می‌کنند تا حتی الامکان در این چالش باقی مانده و پیروز از میدان خارج شوند. چنین اصلاحات اساسی و بنیادینی بر روی همه مشاغل (چه یک پزشک و چه یک کارگر ساده) تاثیر می‌گذارد.
● تقاضای بالا در اجرا
انتظارات غیرواقعی، به ویژه در زمان سازماندهی مجدد شرکت‌ها، گاهی فشار بی‌دلیل و مضری را بر روی کارکنان اعمال می‌دارد به عنوان یکی از منابع مهم و بزرگ تنش و اضطراب محسوب می‌شود.حجم بالای کار، ساعات طولانی کاری، و گرایش شدید به اتمام پروژه‌ها در مدت زمان معین، می‌تواند کارمندان را از نظر جسمی و روحی تحت فشار بی حد و حصری قرار دهد. سفرهای مکرر تجاری و دور بوده بیش از اندازه از خانه و خانواده نیز می‌تواند به عنوان یکی دیگر از عوامل ایجاد استرس به شمار آید.
● تکنولوژی
گسترش تکنولوژی در سیمای بهره‌گیری از فن‌آوری‌هایی نظیر: کامپیوتر، پیجر، تلفن همراه، دستگاه فکس، و اینترنت، باعث افزایش سرعت و دقت شده است. از اینرو کارفرمایان انتظار دارند تا کارمندان با استفاده از امکانات فوق‌الذکر، خلاقیت، سودمندی، و لیاقت خود را بیش از پیش افزایش دهند. پی رو این انتظار، فشار بر روی کارکنان، به منظور انجام به موقع و بی‌نقص کارها را به طور طبیعی زیاد می‌شود. کارگرانی که با ماشین‌های سنگین کار می‌کنند، به منظور برخورداری از هوشیاری دایمی، می‌بایست استرس بی‌حد و اندازه‌ای را تحمل کنند. از سوی دیگر مسأله همسو شدن با پیشرفت‌های تکنولوژیکی مطرح می‌شود و کارکنان مجبور هستند کاربرد نرم‌افزارهای متعدد را در مدت زمان بسیار کوتاهی فرا گیرند، که این مطلب خود یکی از عوامل موثر برای ایجاد استرس در افراد به شمار می‌رود.
● فرهنگ محیط کار
پیدایش سازگاری با محیط کار، می‌تواند از ابعاد مختلف، امری استرس‌زا محسوب شود و فرقی نمی‌کند که به تازگی وارد فضای جدید کاری شده باشید و یا اینکه برای سالیان دراز در آن بخش مشغول به خدمت باشید. فرد برای اینکه بتواند خود را با گزینه‌های مختلف فرهنگ محیط کار از قبیل: الگوهای ارتباطی میان افراد مختلف، رعایت سلسه مراتب، رعایت فرم و پوشش مخصوص‌ (در صورت نیاز) و مهم‌تر از همه الگوهای رفتاری و کاری کارفرما و همقطارهایش وفق دهد، ملزم به رعایت یکسری خط‌مشی‌های از پیش تعیین شده می‌باشد. در نتیجه فرد خواه ناخواه به سمت مشکلات عدیده‌ای با همکاران و یا حتی با مقامات بالاتر سوق داده می‌شود. در بسیاری از موارد سیاست‌های شغلی و یا شایعات بی‌پایه و اساس در محیط کار، از مهمترین منابع تولید استرس می‌باشند.
● مشکلات شخصی یا خانوادگی
کارمندانی که دچار مشکلات خانوادگی و یا شخصی هستند، معمولاً تنش‌های شخصی خود را با مسایل کاری مخلوط کرده و آن‌ها را با خود به محیط کارشان می‌آورند. زمانی که فرد در حالت افسردگی و خستگی مفرط باشد، توجه او متمرکز نشده و انگیزه‌هایش تا حد بسیار زیادی کاهش پیدا می‌کنند و همین امر سبب می‌شود تا از عهده مسوولیت‌های شغلی خود به خوبی برنیاید.
● خانم‌ها و استرس شغلی
خانم‌ها علاوه بر استرس‌های شغلی رایج، ممکن است در محیط کار مورد آزار و اذیت فیزکی نیز قرار بگیرند. از مدت‌ها قبل، آزار و اذیت و سوءاستفاده‌های جنسی از خانم‌ها در محیط‌های کاری، به عنوان یکی از موارد تنش‌زای مهم برای این قشر به شمار می‌رفته است. خانم‌ها ممکن است استرس بسیار زیادی را به دلیل مثلاً آزاد محیط‌های خشن‌ کاری تجربه کنند که از نظر قانونی در قالب رفتارهای زننده و مرعوب در محیط کار تشریح می‌شود، و می‌تواند در پرتو رفتارهای ناخوشایند زبانی یا فیزیکی نمود پیدا کند؛ همانطور که پیش‌تر نیز اشاره شد، این امر به عنوان یکی از منابع استرس‌زای دایمی برای خانم‌ها به شمار می‌آید. همچنین تبعیضات بی‌رویه در محیط‌های کاری، فشارهای خانوادگی، و نیازهای اجتماعی نیز به این منبع استرس، افزوده می‌شوند.
● علایم و نشانه‌های استرس شغلی
علایم استرس شغلی در افراد مختلف، متفاوت بوده و به عوامل بیشماری از قبیل: موقعیت و شرایط کاری مختلف، مدت زمان قرار گرفتن در معرض استرس، و میزان استرس وارد شده به فرد، بستگی دارد. اما نمونه‌های بارز علایم استرس شغلی عبارتند از:
▪ بی‌خوابی
▪ پرتی حواس
▪ اضطراب و تنش
▪ غیبت از کار
▪ افسردگی
▪ خستگی
▪ ناامیدی و عصبانیت در حد افراطی
▪ مشکلات خانوادگی
▪ بیماری‌های جسمی از قبیل:
۱) بیماری‌های قلبی،
۲) میگرن،
۳) سردرد،
۴) سوءهاضمه
۵) دیسک کمر
● پیامدهای استرس شغلی:
استرس دارای پیامدهایی نیز می‌باشد. اگر فشار عصبی مثبت باشد ممکن است نتیجه آن، فعالیت، جدیت و انگیزش بیشتر باشد اما آنچه بیشتر مورد توجه است پیامدهای منفی استرس می‌باشد که این پیامدها ممکن است فردی باشند و عدتا بر فرد تأثیر بگذارد هر چند ممکن است سازمان نیز به طور مستقیم و غیرمستقیم از این پیامد متأثر شود. ولی این فرد است که بهای آن را می‌پردازد.
▪ پیامدهای فردی استرس را می‌توان در گروه‌های زیر قرار داد:
۱) پیامدهای رفتاری (مصرف دخانیات، خشونت، حادثه‌آفرینی)
۲) پایمدهای روانی (افسردگی، پرخوابی، بی‌خوابی، مشکلات خانوادگی و...)
۳) پیامدهای جسمی(حمله قلبی، سردرد، کمردرد، زخم معده، ناراحتی‌های پوستی)
همچنین استرس دارای پیامدهای سازمانی از جمله: کاهش عملکرد مناسب، افزایش تعداد غیبت‌ها، موارد استعفا، کاهش رضایت شغلی، کاهش تعهد سازمانی و... می‌باشد.
● روش‌های فردی کاهش استرس شغلی:
۱) قوانین کاری و مسوولیت کاری خود را به طور روشن مشخص کنید.
۲) درباره مشکلات کاری خود به سرپرست یا رییس خود صحبت کنید.
۳) به توانایی‌های خود باور داشته باشید و مهارت‌ها و توانایی‌های خود را با مطالعه و استفاده از تجربیان دیگران به خصوص همکاران با سابقه بالا ببرید.